۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

من، یک زن خانه دارم...از خرید روزانه بازگشته ام.


  خیلی هوس ماهی کرده بودم،‌ دیدم شده کیلویی۳۶هزار تومن نخریدم...
بچه‌ها موز خواسته بودن، دیدم شده کیلویی ۵۰۰۰ هزار تومن نخریدم...
رفتم به بخرم مربای به درست کنم دیدم به شده کیلویی ۶۰۰۰ تومن و شکر ۲۵۰۰،تومن نخریدم...
رفتم تو غرفه‌ی چایی، دیدم چایی شده کیلویی ۴۰ هزار تومن، نخریدم...
رفتم تو قسمت شوینده و بهداشتی، دیدم شامپوئی که مصرف می کنم شده ۱۸ هزار تومن و دستمال کاغذی دوباره از دیروز هزار تومن رفته رو هر بسته ا‌ش، نخریدم...
پیاز نداشتیم، رفتم تو غرفه سبزیجات، دیدم پیاز شده کیلویی ۲۲۰۰ گفتم نمی‌خرم... دو کیلو سیب‌زمینی گرفتم دوهزار تومن.
رفتم داروخانه داروهایم را بگیرم دیدم نسخه‌ ام می‌شود ۱۵۶۰۰۰ تومن، گفتم ببخشید برگردونین تو قفسه‌... نمی‌خوام...
کفشی که پسرم دوست داره شده ۴۰۰ هزار تومن، مال پارسالشو دادم پینه‌دوز دور‌شو بدوزه، ده هزار تومن مزد گرفت...
با دو کیلو سیب‌زمینی و یک کفش تعمیرشده بازگشتم به خونه...
تازه من جزء اقشار فقیر نیستم...
تا کجا این وضع ادامه داره ..... نمیدونم!!؟

جوک نگفتم ها! واقعيته، هر چند تلخ...