۱۳۸۱ مرداد ۹, چهارشنبه


از هفتاد ميليون ايراني، متاسفانه 65 ميليون شان نمك نشناس و پر توقع و زياده طلب هستند!!.
وقتي به كارنامه بيست و سه- چهارساله- حكومت انقلابي! نگاه ميكني و بركات و ثمرات آنرا مي بيني، اگر باز هم بخواهي ايراد بگيري
و انتقاد كني- نه تنها پرتوقع و لوس هستي كه حقا بايد نامت {ضد انقلاب} باشد!!.
جدا، در هيچ كجاي دنيا، هيچ كس، ولو مطلع ترين افراد، نميتوانند ملتي را خوشبخت تر و مستقل تر و آقا تر و آزاد تر از مردم ايران
بشناسند و مثال بزنند!!.
شما در كجاي دنيا سراغ داريد كه منباب مثال، ظرف مدت 30 سال قيمت ارزاق و مايحتاج زندگي مردم 146 برابر بيشتر شده باشد؟!.
بررسي هاي اقتصادي منتشر شده ، از سال 1350 تا پايان سال 1380 نشان ميدهد كه دراين سالها، ارزش ريال در اثر بالا رفتن شديد
قيمت ها، به شدت كاهش يافته- بطوريكه قدرت خريد هر 1000 تومان پول در سال 80 ، برابر قدرت خريد 68 ريال در سال 1350
بوده است !!.
به عبارت روشن تر، قدرت خريد هر هزار تومان پول در سال 50، برابر قدرت خريد بيش از 14 هزار و500 تومان، درسال 1380
ارزيابي شده است!!.
براساس محاسبات انجام گرفته- هر 500 تومان پول در سال 1380 ، ارزشي برابر 3 تومان و 8 ريال{سي وهشت ريال} درسال 50
دارد !!.
و اين در حاليست كه در كشوري مانند عربستان سعودي كه مانند ايران، اقتصادي وابسته به نفت دارد، قيمت ها كمتر از يك برابر رشد
داشته است!!.
ملاحظه مي كنيد كه يكي از علل مهم پيشرفت اقتصادي ما و پس رفت عربستان سعودي، {{ گفتم ، عربستان سعودي}} نتيجه چه درايت
و كياست و دانش و آگاهي{ براي كارگزاران ما} و خفت و خواري و ناداني و ناتواني گردانندگان، در عربستان بوده است!!.
× اجازه بدهيد بيشتر از اين متوقع نباشيم و{لاي} ديگر آثار و شاهكار هاي موجود را { درز} بگيريم.
البته بالا رفتن{!} قدرت خريد مردم، مقوله اي جداست كه ميتوانيم در باره آن هم گفتگو كنيم- اما بعنوان نمونه بد نيست اشاره به در آمد
مثلا، يك معلم كنيم و اجاره بهائي كه بابت دو اطاق در..... مي پردازد.
اين همه نا شكري، بالاخره كار دستمان ميدهد!!.
ـــــــــــــــــــــ فرخ
× اين مقاله، در تاريخ 10 مرداد81 {اول آگوست} در سايت روزنامه وزين(ايران امروز) نيز- منتشر شده است.

۱۳۸۱ مرداد ۸, سه‌شنبه

*
يك گزارش تحقيقي
مدارس، تا چند هفته ديگر، تعطيلات تابستاني را پشت سر ميگذارند و بار ديگر آغاز بكار ميكنند. روابط بچه ها در محيط درس و كلاس،
و همچنين زور گفتن و آزار كردن برخي از آنها، كه متاسفانه از ديد بسياري از پدران و مادران مخفي ميماند، موضوع بسيار مهم و با
اهميتي هست كه بايد بآن توجه داشته باشيم.
كودكان، ذاتا پر شر و شور هستند و دراين راه از شوخي كردن با همكلاسي هاي خود و يا مسخره كردن و آزار دادن هاي كوچك كه در
مواردي به مجادله هم مي انجامد، لذت ميبرند. البته اين يك قسمت از زندگي كودكي است و شايد لازمه اي هم براي بلوغ فكري باشد.اما
زور گوئي به معني زور گفتن و آزار، كه معمولا بچه هاي بزرگتر و قوي تر در مورد كودكان كوچكتر و ضعيف تر بعمل ميآورند، با
كمال تاسف، از ديد اكثر پدران و مادران دور ميماند و چه بسا كه پس از وقوع فاجعه كه خيلي دير است، ازآن آگاه ميشوند.
بررسي هاي جامعه شناسي نشان ميدهد كه بچه هاي زور گو از خانواده هاي پر تشنج بيرون ميآيند و آنرا از والدين خود ياد ميگيرند.
مادري مي گفت: همكلاسي پسرم در مدرسه ، كه ساكن محل ما بود به صورت پسرم {آب دهان} مي انداخت- من به در منزلش رفتم و به
پدرش شكايت كردم، پدر با خونسردي گفت: اين مشكل و مسئله توست! و بمن مربوط نيست. من خيلي زود متوجه شدم كه اين مرد هنوز
خود يك متجاوز و يك نابالغ هست و بنابراين از پسر او هم نميتوان توقعي ديگر داشت.
دراين بررسي جامعه شناسي، طلاق مهمترين عامل خشونت در كودكان شناخته شده است ، در يك آمار گيري، مشخص شد كه 32 درصد
كودكان خشن{ يك منطقه- شامل سه مدرسه} داراي نا پدري، والدين بيسواد و كم سواد، و خانواده اي بهم ريخته هستند كه مهمترين علت
خشونت گرائي فرزند- داشتن پدري است كه متاسفانه {الگوي} او قرار دارد.
احتمال اين كه اين كودكان در آينده نيز قانون شكن باشند، بسيار بيشتر از كودكان ديگر است. در حقيقت اين بچه هاي متجاوز، خود يك
قرباني محسوب ميشوند.
اين كودكان در خانواده هائي زندگي ميكنند كه به دلايل مختلف، از جمله فقر مالي، و بي توجهي پدر و مادر به اصول روابط صحيح با
فرزندان خود- دائما مورد تحقير قرار ميگيرند و چون بلوغ فكري پيدا نكرده اند سعي ميكنند با خشونت بر احساس حقارت خود غلبه
كرده و خود را مهم جلوه بدهند. اينان سعي براين دارند كه دوستي همكلاسي هاي خودشان را با ترساندن آنان، بدست آورند و البته چنين
كودكي در آينده هم يك فرد متجاوز و قانون شكن ميشود و از آزار همسر و فرزندان، خودداري نخواهد كرد.
والدين بايد، پيوسته مراقب و مواظب فرزندان خود باشند. اگر فرزندي قرباني زورگوئي در مدرسه هست هرگز در اين مورد با شما صحبتي
نخواهد كرد. شما بايد هر گونه تغيير خلق و خو در كودكان را جدي بگيريد.



*
در جامعه اي كه {زن} را بره و {مرد} را گرگ معرفي ميكنند، بايستي كه جاي روابط سالم اخلاقي، خالي باشد.
خودمان را فريب ندهيم و قدري بيشتر توجه كنيم. حتما همه ي ما، هر روز اين عبارات را بر بدنه اتوبوس هاي شهري ميخوانيم كه نوشته
است: ورود خواهران{درب عقب}و ورود برادران!،{ درب جلو}!.
و در درون اطاقك اتوبوس ها نيز شاهد اين منظر زشت هستيم كه حدفاصل صندلي هاي قسمت جلو و عقب اتوبوس را با يك ريسمان جدا
كرده اند و بانوان صندلي هاي پشت و مردان ،، ببخشيد،، گرگ ها !، صندلي هاي جلو را در اختيار دارند.
در سيستم {اسلامي!} به سبك امروز، زن و شوهر، خواهر و برادر، نمي توانند در اتوبوس كنار هم بنشينند!. اما همين ها هنگامي كه به
سينما ميروند، در كنار يك ديگر هستند!.
در اغلب دانشگاه ها ! و دانشكده هاي آن، صندلي هاي كلاسها يا به سبك اتوبوس ها و يا بشكل دو قسمت مجزا، براي استفاده دانشجويان
در نظر گرفته شده است !.
خانواده ها، باتفاق به پارك ها ميروند- اما همين خانواده حق ندارد تا باتفاق همسر و دخترش، قدم به محوطه ورزشگاه ها بگذارد واحيانا
به تماشاي بازي فوتبال بنشيند!!.
داستان بره و گرگ، بهمين جا ختم نميشود. ميدانيد كه اخيرا در شهر تبريز تاكسي هاي زنانه!! راه اندازي كرده اند و {بره} ها براي در
امان بودن از دندانهاي تيز گرگ ها، سوار اين تاكسي ها كه راننده زن دارند، ميشوند!.
اينها نمونه هائي از طرز بر خورد با مردمي است كه هيچگاه تصور نمي كردند روزي خواهد رسيد كه منزلت و قرب و ارزش شان تا
باين درجه در معرض توهين و تحقير قرار گيرد.
جامعه اي كه براي زنان و مردانش، تا اين حد تعارض و دو گانگي قائل شود و حقيرترين رفتار را به عنوان حفظ {عفاف!!} تسري دهد
فكر مي كنيد اخلاق و روابط سالم، در كجاي اين جامعه قرار ميگيرد؟؟.
نوجواني كه از ابتداي حضورش در مدرسه و در اجتماع ، همه جا اين چنين آموزش ميگيرد- نگاه و رفتار و برداشتش از جنس مخالف
چگونه خواهد بود؟.
چرا بايد به {زن} بچشم طمع نگاه كرد ؟ باعث و باني اين همه توهين و تحقير كيست؟.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ مرداد ۶, یکشنبه


يك خاطره !
در سالهاي قبل از انقلاب!، فتوا هاي بيشماري، بيشتر بشكل شبنامه و كاست نوار، با صدا و يا از قول آقاياني كه بعد ها مصدرخدمتگزاري!
شدند - درميان قشر هاي {خام} توزيع ميشد و مخالفت هاي شرعي و فتاوي فقهي حضرات بگوش ساده دلان بي خبرميرسيد.
از جمله اين فتاوي، يكي مخالفت سفت و سخت آقايان- براي شركت بانوان در امور اجتماعي و كار در ادارات بود!. كه معتقد بودند حضور
زنان- همدوش مردان، براي كار وفعاليت هاي اجتماعي- تشويق جامعه نسوان به بي بند و باري و سرانجام روسپي گري خواهد بود!!.
اينان، آراء دادگاه هاي خانواده را بشدت رد ميكردند و حكم جدائي زن و شوهر را كه در اين دادگاه ها، صادر ميشد- باطل ميدانستند!!.
انتخاب خانمها ، بعنوان وكلاي مجلس، به نوعي اسارت و بندگي توجيه ميشد و حضورشان در مجلس شورا و نيز در هيئت دولت، عملي
خلاف شرع و مباني اخلاقي، قلمداد ميشد!.
اما، هنگامي كه بقول خودشان انقلاب شد و اداره مملكت به دست با كفايت {مسلمين} افتاد- رفته رفته فتوا هاي كذائي، جاي خودش را به
تحسين و تشويق داد و زنان را براي راه پيمائي هاي معروف آن چناني، ازهر جهت ترغيب ميكردند و به ترتيب نيز، چند تائي از آنها را
ظاهرا باسم نماينده مردم، بر صندلي هاي {شورا!} نشاندند.
اكنون با گذشت بيشتر از دو دهه از آن روزگار، و با تمام تحقير و توهيني كه طي اين سالها برزنان ايراني رفته است ، شاهدآمار و ارقام
دردناك و ويرانگري از آلودگي جامعه زنان هستيم و مي بينيم و ميدانيم كه چگونه حتي دختران نابالغ و نوجوان، از سر تصدق مدينه ي
فاضله اي كه وعده ميدادند به تن فروشي و روسپيگري، روي آورده اند و براي حتي سير كردن شكم كسان خود- جواني و عفاف وآينده
خودشان را در معرض نابودي قرار داده اند.
آنها به روال حرفه اي كه پيوسته با آن. زيسته اند- يعني فقط { حرف زدن} و شعار دادن و مردم فريبي، جامعه اي را كه مدعي بودند
از بيخ و بن، اسلامي و الهي اش ، خواهند كرد- امروز به آنجا رسانده اند كه صحبت از { خانه هاي عفاف!!} هم ميكنند.
به زبان ساده تر و روشن تر، مفهوم طرح اين خانه ها، ميتواند نوعي كاسبي و ايجاد درآمدي باشد كه از راه فرستادن زنان و مردان به
{هتل ها} بدست خواهد آمد!!. مبارك است ؟!
ـــــــــــــــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ مرداد ۵, شنبه

*
ايرانيان، در طول حداقل 100 سال گذشته ، تا باين حد و اندازه، از بركات عدل و اجراي حدود {آدم ساز} اسلامي، برخوردار نبوده اند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در حكومتي كه خوشبختانه(!) به يمن وجود مروجان و معلمان ديني و نيز افراد با كفايت و عالم و مدير و مدبر اداره ميشود، طبيعي است
كه {دزدي} عملي خلاف شرع و اخلاق و عدالت اجتماعي است!!.
در فضائي كه مردم مومن و انقلابي! با توكل بر خداي بزرگ ، از بام تا شام ، دربدر بدنبال لقمه اي حلال هستند تا شكم خود وخانواده
شان را سير كنند- و در شرايطي كه حاكمان براي پرهيز از {عجوز قدرت} خوشمزه ترين نهار و شام شان، نان و خرماست!. بديهي
است كه {دزدي} و سرقت اموال مردم و دستبرد زدن به حق و حقوق عامه، عملي غير اسلامي و خلاف اخلاق است .
در چنين حكومتي، همانطور كه از روز اول قرار بود!، تعدي بمال و جان و ناموس مردم جرمي بزرگ و خطائي جبران ناپذير است! و
به همين جهت هست كه مجريان محترم، حتي صلاح نميدانند تا از گناه { آفتابه دزد ها} هم، چشم پوشي كنند و اجازه بدهند تا يك مشت
آدم عاصي و گرسنه و گسيخته، دست توي جيب و يا كيف، كسي بكنند!.
روزنامه {ايران} اخيرا، اطلاع داده است كه يك دزد حرفه اي را در شهرستان كرج بجرم چندين فقره سرقت ، به قطع انگشتان دست
راست ، محكوم كرده اند.
در همين خبر ميخوانيم كه ،، قاضي! عبدالله رحيمي، گفته است،،.
حكم صادره پس از تائيد در شعبه 26 ديوانعالي كشور، صبح 1 شنبه 30 تير ماه سال جاري، در زندان شهيد رجايي كرج، به اجراء
در آمد!.
ـــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ مرداد ۴, جمعه

* ×
نمرديم و با خبر شديم كه از سوي بندگان خاص خدا(!) در مملكت اسلامي مان(!) قرار است موسسه اي تاسيس شود تا متقاضيان ازدواج
موقت!{صيغه}، باين موسسه مراجعه و با ثبت مدت و دريافت اجرت!!، به هتل ها، معرفي شوند.
نشريه ،، آفرينش،، درآخرين شماره خود- خبر از تشكيل ستاد {صيغه} داده و نوشته است كه اين طرح فعلا در مراحل { كارشناسي!!)
است.
اكنون حساب بفرمائيد كه اين موسسه در تهران و ساير شهر هاي وطن كار خودش را شروع و براي دادن سرويس، اعلام آمادگي كرده
است!.
منوچ به بهروز:
امروز بعد از كار،{خيابان گردي} چيكار ميكني؟
چطور؟ كار بخصوصي ندارم .
خوب. خوب شد. پس ميريم موسسه؟!
كدوم موسسه؟
به، بابا، تو كه خنگ نبودي!
هان. يادم افتاد. يعني ميگي بريم نوبت بگيريم؟!
پس چيكار كنيم؟!.
هيچي. بزن بريم . مثل اينه كه به صف هاي هميشگي مون، يه صف ديگه اضافه شد !!.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ
<
* (ماه) دزد ها، دستگير و به زندان افتادند؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سه جوان تكزاسي به يكي از موزه هاي فضائي شهر {هيستون} دستبرد زدند و قطعاتي از سنگهاي ماه را به سرقت بردند !.
در گزارش پليس محلي آمده است كه نامبردگان، براي فروش سنگهاي مسروقه، راهي ايالت فلوريدا بودند كه دستگير شدند.
از ميزان ارزش سنگها، مطلبي منتشر نشده است اما {سنگ فروش} هاي نخبه دنيا حتما ميتوانند رقم چشم گيري براي آن در نظر بگيرند!!.

۱۳۸۱ مرداد ۳, پنجشنبه

***
بعد از بيست و چهار سال كه از اجراي فرامين اسلامي!،{به سبك حكم رانان امروزوطن} ميگذرد- و بعد از آن همه وعده ها و وعيد ها
بگير و ببند ها و شلاق زدنها و سنگسار كردنها و دست بريدن ها وچشم كور كردنها، آمار فقر و فحشا، در مملكت اسلامي مان!، بيداد
ميكند.
گوئي، آنچه ( اسلاميان)، بر ايرانيان، تحميل كردند- نه بخاطر نفس فرامين الهي، كه بواسطه شعار دادنها و نبود {كفايت} در توانا ئي هاي
اجرائي، بجاي سر سبزي گلستاني كه مژده ميدادند، برهوتي از ننگ و نفرت، بوجود آورده اند.
اگر چه قصه پر غصه فحشا، بخاطر بي توجهي به نياز هاي مسلم توده ها، مدتهاست بصورت يك علامت ننگين، بر چهره مدعيان
اسلام {ناب} نشسته است و اگر چه آمار و ارقام منتشر شده دراين باره {در داخل كشور} گوياي رشد عمل ننگين خود فروشي- از سر
ناچاري است، بااين وجود بجا خواهد بود تا با اشاره به بخشي از نوشته خانمي بنام(رويا كريمي) زير نام (گام هاي حريص- در خيابان هاي
بي برگشت) كه در شماره 89 ماهنامه زنان بچاپ رسيده است، از زاويه اي ديگر باين پديده شوم كه دامن خانواده ها را يكي پس ازديگري
گرفته و آلوده ميكند، بپردازيم.
،، سن فحشا پائين آمده، اين را همه ميگويند. محققان ، جامعه شناسان، مسئولان سازمان بهزيستي! و حتي مردها،كه آمار فحشا بالا رفته
است. اين را همه خبر دارند- اما هيچ آمار دقيق و قابل اعتمادي در دست نيست. از آمارهاي حيرت آور چند صد هزاري هست تا كمتر!.
اما عمق فاجعه بيش از آمار و ارقام است. در خيابانها كه راه ميروي، پاي صحبت متقاضي هاي بي نام و نشان و پولدار، كه مي نشيني،
تا متقاضي هاي كم پول و قانع !، همه از كالا هاي كم سن وسال حرف ميزنند. نهايت 16 ساله!. بيست ساله ها از دور خارج ميشوند!!.
تاريخ مصرف شان گذشته !. هرچه بچه تر، بهتر !.
و كالا ها، حالا از توليد به مصرفند، مثل همه چيز كه سريع شده. با يك تلفن ، در عصر ارتباطات دنياي فحشا نيز كالا هاي ارزان تر و
جوان تري در دسترس خريداران قرار ميدهد.
اما اين وضعيت مختص تهران نيست. شهرستانها نيز از دور عقب نمانده اند. نه در اعتياد و نه در فحشا. تنها تمايز تهران اين است كه
بيشتر اطلاعات رسانه ها ازاين شهر پر جمعيت كه يك ششم جمعيت كشور را در خود جا داده ، تهيه ميشود. بااين حال، وضعيت ديگر
شهرها هم، قابل بررسي است،،.
آري، در دنيائي كه آدمها خواه و ناخواه در مسير دگر گوني هاي زيستي قرار گرفته اند و دانش بشري { معادله هاي} فرمايشي را از بيخ
و بن، بيهوده و نا كار آمد- به ثبوت رسانده و نشان ميدهد، نجابت و عفت و ارزش و عزت را نميتوان با حرف و با وعده و با افاضات‌!
امثال{ ملا محمد باقر هاي مجلسي} بمردم تحميل كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ




۱۳۸۱ مرداد ۲, چهارشنبه

×
ما آدما، چه اونها كه غرق در جامعه ي متمدنند(!) و چه آنها كه ناخواسته، عطاي تمدن را به لقايش بخشيده اند، يك عيب بزرگ داريم كه
اسمش را ميتوانيم بي توجهي به اصولي بدانيم كه در ساختار يك جامعه منظم، نقش كليدي و اساسي دارد.
دركشور هاي به اصطلاح متمدن، اجراي قوانين و مقررات اجتماعي در جلوگيري از اين عيب بزرگ نقش موثري داشته و توانسته است
حداقل توده هاي بي توجه را مهار كند و سوء استفاده ها را در چارچوب {پنهاني} و به دور از چشم قانون، نگاه دارد.
در غرب متمدن، كه بقول {بي توجه ها}، وحشي ناميده ميشود- انداختن يك دستمال كاغذي و يا يك قوطي خالي نوشابه در انظار عموم ،
عملي خلاف عرف اجتماعي است و هيچكس، حتي بي توجه ها، جرات ندارند تا دست به چنين كاري بزنند.
چندي پيش براي خريد مايحتاج به بقالي سر كوچه كه حالا بنام سوپر ماركت حاج مهدي معروف است رفته بودم . بعد از سلام و اليك و
كلي حال و احوال!، از خرما هائي كه روي پيشخوان گذاشته بود تعارف كرد و با اصرار خواست تا يكي- دوتا، خرما بخورم.
هسته هاي خرما در دستم بود كه جواني 18 -17ساله سر رسيد و سفارش نوشابه و نوعي كيك داد. بسته پلاستيكي كيك را باز كرد و
بسرعت برق به بيرون از مغازه انداخت و بخوردن و نوشيدن مشغول شد!.
من براي اينكه جوان بالا بلند را بخود آورم، رو به حاج مهدي كردم و گفتم آقا مهدي سطل آشغال كجاست، پرسيد براي چه ميخواهيد؟
گفتم اين هسته .....
حرفم تمام نشده بود كه جوان نوشابه خور با صداي خمار و گرفته اي گفت. حاجي بنداز بيرون!.
×
هنگامي كه به خيابان برگشتم هنوز بياد توصيه آن جوان بودم. نگاهي به اطراف، به جوي متعفن كنار خيابان، و به كناره هاي جدول
و باغچه هاي خشك و خاكي جلوي مغازه ها انداختم. آنچه ميديدم و آنچه ميشد ديد، آشغال و پس مانده خوراكي هائي بود كه همه جا
پخش بودند.
اما ظريف ترين نكته اي كه نظرم را جلب كرد سطل ها ي آشغالي بود كه به فاصله هر صد متر- در حاشيه پياده رو نصب كرده بودند و
روي آن ها با خط خوش نوشته بودند {{ شهر ما، خانه ما }}!!.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ مرداد ۱, سه‌شنبه


،، نيويورك، نيويورك،، نگاهي گرامي را كه از طريق نوشته هايش- مي شناسم، خواندم و بياد ايامي افتادم كه سفري به نيويورك و
گذري، بقول{نگاهي} باين غول شهر (عشق) داشتم!.
اوايل دهه هشتاد بود و ايامي كه هنوز ايراني ها مفتخر به لقب تروريست نشده بودند!.
درست يادم نيست - خيابان 54 - يا 42 معروف ، باتفاق يكي از دوستان، توي يك بار مكش مرگ ما نشسته بوديم و لبي تر ميكرديم.
ساعتي نگذشته بود كه گارسون خوبرو به بهانه تجديد سفارش، نزديك شد و از دوستم پرسيد. شما ها با چه زباني صحبت ميكنيد؟
دوست شوخ طبعم كه انگار هواي كار بخوبي دستش بود، پاسخ داد به زبان{نفتي}!.
گارسون، كه معلوم بود با چنين زباني هيچ آشنائي ندارد- كمي مكث كرد و پرسيد گفتي، نفتي؟ رفيقم خنديد و پاسخ داد بله ، نفتي!.
دخترك! كه گوئي ميخواست آگاهي تازه اي از اين زبان پيدا كند - ول كن نبود و توضيح بيشتري ميخواست!.
سرانجام باو فهمانديم كه منظور از{ نفت} زبان نيست - بلكه خودمان را شريك ومالك سرزميني ميدانيم كه ثروت نفتش، طبعا ميتواند
مايه اعتبارمان باشد!.
او هنگامي كه فهميد ما ايراني هستيم و بزبان فارسي سخن ميگوئيم صورتش گل انداخت و برافروخته شد.
از او پرسيدم {ايران} را مي شناسد؟
پاسخ داد بله، اما نه با نام {نفتش}، بلكه بعنوان مردمي كه تعدادي آمريكائي را به گروگان گرفته اند!!.
بله ، روزگاري بود كه ما ايراني ها، هر جا ميرفتيم اسم و اعتباري داشتيم. در همين نيويورك، ما را صاحبان چاه هاي نفت لقب داده
بودند و چنين مي پنداشتند كه هر كدام ما همانند پرنس هاي سعودي هر جا ميرويم با خودمان يك حرمسرا ميبريم!!.
{نگاهي} در ؛نيويورك،نيويورك}اش، صحبت از شهر عشق كرده. گرچه منظور او ميتواند عشق به تاثر و هنر و سينما و بطور كلي
ديدارهاي هنري باشد كه البته {برادوي} اين شهر- ميتواند نمونه كاملي از نظر او باشد- اما آن عشقي كه من و حتما او و بقيه دوستان
بايد دنبالش بگرديم و بوسه بر خاك معطرش زنيم- ايراني است كه امروز به بند القابي دچار شده است كه تحت هيچ شرط و سند و
مدركي، برازنده او نيست.
يك روز ما را گروگان گير ميخواندند، صباحي بعد، همراه با فلسطيني ها، ملقب باين عنوان شديم!. و امروز به بركت وجود آنها كه
وطن ما را گروگان گرفته اند- بنام جامعه بزرگ مسلمانان تروريست(!)- متاسفانه شهره آفاق شده ايم.
اينها و آنها- هيچ كدام بوئي از {عشق} نبرده اند كه اگر برده بودند فرزندان { حافظ} را اين چنين به مسلخ نمي بردند و عناويني را
كه برازنده خودشان هست به عشاق ديرپا- نسبت نمي دادند.
براي {نگاهي} ارجمند، ايام خوشي را در نيويورك آزرو ميكنم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ تیر ۲۶, چهارشنبه


از جمله ادعاهائي كه بطور مكرر، توسط بيشتر دست اندركاران امروز وطن عنوان شده و ميشود- يكي هم دين گريزي مردم، خاصه
جوانان است كه باعث و باني آنرا در فلسفه هاي غربي ميدانند و نامش را تهاجم گذاشته اند!.
خوب، مرسوم است كه صاحبان قدرت، براي دفاع از اعمال و رفتار خويش بايستي كه دنبال مستمسك بگردند و گناه بسياري ازاعمال
خود را به كساني نسبت بدهند كه ظاهرا مانع از انجام خدمات! آنان ميشود!.
اما مسئله {دين گريزي} و نسبت دادن آن به دشمنان خارجي(!)، از آن ادعا هائي است كه اطمينان دارم نود و پنج درصد مردم به واهي
بودن آن، معتقد و معترفند.
هنگامي كه گروهي به نام دين، و صد البته براي حفظ قدرت، به اشكال مختلف حرمت و حريم ملت را نا ديده ميگيرند و حقوق آنان
را با حمله به دانشگاه ها و بستن روزنامه ها و به شلاق كشاندن نمايندگان آراء مردم - ضايع ميكنند و فقر و فساد را كه نتيجه سوء
استفاده ها و فرصت طلبي هاي عده اي از خوديهاي از خدا بي خبر هست در همه اركان اجتماعي مشاهده ميكنند و بجاي پرداختن به
معضل بيكاري و فحشا ، بخاطر داشتن يك كاست موزيك جوانان را به تخته شلاق مي بندند و صداي هر اعتراض و دادخواهي را با
باطوم پاسخ ميگويند، فكر نمي كنند كه دشمنان {خارجي} نيازي به سرمايه گذاري، براي دين گريزي توده ها، ندارند؟.
ــــــــــــــــــــــــــ فرخ
×

۱۳۸۱ تیر ۲۵, سه‌شنبه


× آقاي ،، رامسفيلد،، از آزادي بيش از حد مطبوعات، نا راضي است؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ×ــــــــــــــــــــــــــــــ
وزير دفاع ايالات متحده گفته است كه ،، درز كردن اخبار نظامي، قبل از اجراي آن، و انتشار تصميمات محرمانه، در روزنامه ها
براي (ما) دردسر آفرين شده است- بطوريكه منباب مثال، پخش اخبار مربوط به حضور نظامي آمريكا در افغانستان- قبل از اجراي
آن، سبب شد تا گروه القاعده - در جريان امر قرار بگيرند و خودشان را جمع و جور كنند!.،،
آقاي رامسفيلد، ضمن تائيد و تاكيد بر آزادي هاي موجود، افشاي اسرار نظامي را - باين بهانه، مورد نوعي سرزنش قرار داده است
كه بنظر، سئوال بر انگيز مينمايد.
حالا بد نيست تا اين خبر را با اعلاميه دفتر شوراي امنيت وطن مقايسه كنيم و پرنده گريز پاي آزادي را كه در آنجا و اينجا،بخلاف
واژه اش، بسيار متفاوت و نا همگون هست - از لحاظ شكل و شمايل، {چاره ديگري نداريم} پيش خود مجسم كنيم!.
يادتان هست كه با چه شتابي، به روزنامه ها دستور دادند كه حق چاپ و انتشار استعفاي آقاي امام جمعه اصفهان را ندارند!.
طفلك روزنامه {آزاد} كه قرباني آزادي شد !!.
ـــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

آقاي...... در توصيه ضروري و بجائي، گفته اند براي جلوگيري از فساد، جوانان را به اقامه نماز تشويق كنيد. ميخواستم بر اين
مطلب اضافه كنم كه براي جلوگيري از گراني و فساد مالي شركتهاي (دولتي)، مسئولان را نيز بايد به تعمق و تفكر در نمازي كه
ميخوانند تشويق كرد، چون اگر مسئولان اصلاح شوند، جوانها خود بخود اصلاح ميشوند!.
{روزنامه كيهان تهران، از قول يكي از شهروندان!}

۱۳۸۱ تیر ۲۳, یکشنبه

* يعني ميفرمائيد، هركسي حرف حق زد، جاسوس وخائن و خارجيست؟!!
وقتي به روزنامه ها و روزي نامه ها ي وطن دقت مي كني و هنگامي كه نقل نوشتار آنها را در سايت هاي خارجي ميخواني- ازاين
همه دوگانگي و ضديت و اين همه انگ واتهام كه بهم ميزنند رنج ميبري و به هيكل منحوس {قدرت} وشوكت {سياسي} ميخندي.
يكي نيست از اين {دلاوران} ديني، بپرسد تا كي ميشود {درد} زجر و اختناق و زور و شلاق و.... را كه از حلقوم امثال من ايراني
بر ميخيزد، اين گونه ناجوانمردانه و نا مسلمانانه ، بحساب خائن و خارجي گذاشت و آنها را كه شب و روز و ساليان دراز ملتي را
نوميد و ناراضي و نگران كرده اند- به غلط ، مردان حق و خدا شناخت؟!.
ـــــــــــــــــــــــــــــ فرخ


كاردانان امروز وطن هيچ ارمغاني را بهتر از{ شعار} نمي دانند.
چه ارمغاني ازاين بهتر كه ميگويند‌،، دشمنان ما، هيچ درك صحيحي از حركت (اصلاحي) مردم ندارند!!. ،،
ـــــــــــــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ تیر ۲۱, جمعه


تقليد، كار ميمونه!
مدتي است رئيس جمهور آمريكا، به رئيس جمهور مادام العمر عراق بند كرده است! ومرتب ميگويد:،، صدام بايد برود،، او دلش خوش
است و حتما فكر ميكند كه اگر گفتند {شاه} بايد برود - صدام هم( پس از اين همه تجربه كه از رفتن آن خدابيامرزكسب كرده است)،بلند
ميشود و اسباب و اثاثيه اش را بر ميدارد و ميزند به چاك!.
به نقل از خبرگزاريها، گويا صدام براي اين كه سروصدا ها بخوابد، قرار است از كار كناره گيري كند و مملكت را به دست فرزند
ارشدش بسپارد!.
(آبدارچي) قصر صدام، كه با پسر عمه مرحوم پدرم دوستي داشت! زنگ زد و گفت.
،، با گوش خودش شنيده كه پسر صدام با ترس و لرز از او پرسيده بود كه ابوي جان ، آخه تو پدر عراق هستي! و سي و سه- چهار
سال با مادر عراق{حال} كرده اي!- حالا چطور يكهو ميخاي ولش كني؟!،،
صدام با چشمان غضبناك، در حاليكه سبيل هايش را مي جويده فرياد كشيده ،، مطمئني كه توپسر من هستي؟!،، شير مادرت كه يادم نمي
آيد كدام يكي است- حرامت باد! تو نا سلامتي بالا سر سازمان امنيت ما هستي، مگر اخبار ايران را دنبال نمي كني؟.
پسرك شرمسار جواب ميدهد،، چرا، ولي اخبارايران به(شقيقه) چه ربطي دارد؟!.
صدام صدايش را بلند تر كرده و ميگويد،، احمق جان،(كلمه كليدي، دولت سايه هست!).
پسر جواب ميدهد،، متوجه نميشوم چه ميفرمائيد؟.
آبدارچي، ميگويد بچشم خودم ديدم كه صدام، با شنيدن اين حرف، هفت تيرش را كشيد و روي شقيقه پسرش گذاشت و گفت.
،، جزئيات را ولش كن!- تو دو سه سال اداي (رئيس جمهور!) ايران را در بيار و بگذار من كارم را بكنم!- شير فهم شد!- يا ماشه را
بكشم،،.
* با سپاس از: مسعود خان- ناصري
ــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ تیر ۲۰, پنجشنبه


انگار، هنوز هم بعضي ها بر اين تصورند كه با سركوب ميتوان به مشروعيت رسيد!؟.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

اكنون اوضاع مملكت بجائي رسيده كه ديگر لازم نيست دليلي براي اثبات مخالفت خود، ارائه كني. هنگامي كه روزنامه ها را ميخواني
و پاي صحبت (چپ و راست!) مي نشيني و {غرض و مرض } ها را بغل هم ميگذاري و به فرياد هاي حق طلبانه توجه ميكني،در مي
يابي كه متاسفانه راه {كاردانان!} نه تنها به بن بست رسيده كه سر از بيراهه وحشتناكي در آورده است.
در هيچ كجاي دنيا، اين طور مفت و مجاني كسي مفتخر به {دشمني} ، و در آن واحد متهم و ملقب به {نوكرخارجي!!} نمي شود.
براي ما كه شاهد خفه كردن صداي هرايراني واقع گرا هستيم و مي بينيم كه در برابر هر اشاره واقع بينانه و كلام از دل برخاسته اي،
بايد كه انگ بيگانگي بخوريم - چه نتيجه اي بالاتر و بهتر از اين كه باور كرده ايم و قبول خواهيم داشت كه:
در جامعه امروز ، هيچ يك از الگو هاي ادعائي- حتي بطور موقت و گذرا، نه تنها جامه عمل نپوشيدند كه بعكس بشكل يك دشمن غدار
بجانمان افتاده اند.
آخر نفهميديم دشمني كه به آن تكيه ميكنيد كيست؟ توده هاي درد كشيده هستند،؟ و يا آنها كه تا اينجا، كارشان {ناراضي تراش} بوده
است؟.
ــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ تیر ۱۸, سه‌شنبه


دنباله گفتگو ديروز(2)
رفيقم ميگفت، در نامه اي كه براي روزنامه..... فرستاده باين مطلب هم اشاره كرده كه:
شما، هرآنچه كه ميخواهيد، بي آنكه گفته هايتان را در ترازوي حق و انصاف بگذاريد مطرح مي كنيد و هر اعتراض و پرسش و نگرشي
را كه خلاف راه تان باشد نه تنها بايكوت كه به توهين و تهديد پاسخ ميگوئيد و خودتان را هم نماينده مردمي ميدانيد كه فرياد ناله شان را
صداي (دشمن!)ميخوانيد!.
ميگفت: اين چه شيوه است كه هر خواسته بحقي را بايد با انگ زدن و تهمت وارد كردن پاسخ گفت؟
ميگفت: وقتي در مملكت اسلامي ما(!) هركس ساز خودش را ميزند، يعني قوه قضا اعلاميه ميدهد كه سخن گفتن از آمريكا جرم است و
وكلاي مجلس فريادشان بلند است كه ما حق داريم در باره امور، از جمله در رابطه با آمريكا حرف بزنيم و نظر بدهيم، رئيس جمهور
نمايندگان مردم را نصيحت ميكند كه چون گفته شده هرگونه مذاكره يا توافقي با آمريكا نشانه بي غيرتي سياسي است!- پس اصلا حرفش
را نزنيد و بعد خطيب جمعه ميآيد و صراحتا ميگويد،، راه براي همه نوع همكاري با آمريكا بازاست!،، ما چگونه ميتوانيم (خط) شماي
روزنامه دار را در جهت حمايت از مردم بدانيم و در برابر افترا و تهمت ها نيز، حتي با دو كلام نوشته، اعتراض نكنيم؟.
ميشه حالا بفرمائيد كه در مملكت ما چه خبر هست؟!.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

ميگفت: براي يكي از روزنامه هاي آتش بيارمعركه،ببخشيد،(دوآتشه!) نامه نوشته ام و توضيح داده ام كه شما ، بي هيچ ملاحظه و معذوري
هر كه را مخالف خط تان حرف ميزند و يا مي نويسد، بسته به (ريز و درشتي) او، بباد ناسزا ميگيريد و هرچه دل تنگ تان ميخواهد به او
نسبت ميدهيد و او را در كانون سياست هاي خود- البته به زعم خودتان ، خرد و خمير ميكنيد!.
گفتم خوب، تو هم اگر سوار قدرت بودي و يابوي اقتدار برد داشته بود، شايد نه باين (شوري) ، در مقابل حريفان همان كار ميكردي كه اين
ها ميكنند.
گفت: اختيار داريد ادب را بايد كه از بي ادب آموخت!. پرسيدم منظور؟ پاسخ داد، اگر تحمل كني- برايت توضيح ميدهم.
ادامه داد كه: در نامه ارسالي، به چند موضوع و مورد كه براي خودم جاي سئوال گذاشته است پرداخته ام.
يكي اينكه در نهايت خوشبيني و سادگي، قبول مي كنيم كه حضرات بواسطه نوع بينش و تحصيل و تفكر، اگر در كار اقتصاد ملك و ملت
نتوانستد كمترين توفيق را بدست آورند ( صرفنظر از اينكه بايد اقرار واعتراف) داشتند كه نداشتند- چون اين كاره نبوده اند، شكست خورده
و كمترين توفيقي بدست نياوردند،
اما همين ها، كه خودشان را نماينده فضل و علامه كمال ميدانند و براساس حرفه و مقام بايستي منادي، اخلاق و توحيد و طهارت و عفت
و عصمت مردم باشند و براي جلوگيري از فساد و نا پاكي ها ، در كسوت كارشناس و مطلع، كار كنند- چطور نه تنها نتوانسته اند قدمي
در جهت پاكي و پاكيزگي جامعه بر دارند- بلكه پس از اين همه سال، و با اين همه نمايشات (شلاقي) و(سنگساري) جامعه را به نقطه اي
رسانده اند كه بر اساس آمار و اطلاعات خودشان- تن فروشي و اعتياد حتي به بچه هاي 13-12 هم سرايت كرده است.
رفيقم همچنان مشغول صحبت بود كه وسط حرفش پريدم و گفتم.
فكر ميكني وقتي نامه ات بدست مسئولان روزنامه رسيد با آن چكار ميكنند؟
كمي مكث كرد و پاسخ داد، بحكم معمول، هيچ انتظاري - جز بستن اتهام ندارم!، زيرا در قاموس (قدرت) حرف حق، معنا ندارد كه اگر
داشت، روزگارمان بهتر از اينها بود و بعد نفس عميقي كشيد و ادامه داد، نگذاشتي تا همه نامه را برايت بخوانم ! ، اما
اتهام خيلي ها(درد حال و روز وطن) هست، آنكه اين درد را مي شناسد از ماست و آنكه مي بيند و نمي خواهد بشناسد، همين ها هستند
كه تمام صفحات روزنامه شان را به بركت زوري كه امروز دارند صرف مطالبي ميكنند كه متاسفانه از( الف) تا (ي) آن ، وقت تلف
كردن و به قعر رفتن هست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ تیر ۱۷, دوشنبه

در خبر ها آمده بود كه عوامل بخش توسعه سازمان ملل، (يو. ان. دي. پي) پس از يكسال مطالعه كارشناسي، علل عقب افتادگي ملت
هاي عرب را بر شمرده اند كه يكي از آنها مادام العمر بودن رهبران آنهاست!. به عبارت ديگر در اين كشور ها، هنگامي رئيس ورهبر
مملكت تغيير ميكند كه يا كشته شود و يا بسلامتي سر بخاك گذارد!.
براين ادعا، ميتوان شواهدي آورد كه جاي ترديد باقي نمي گذارد. مثلا عربستان سعودي، مصر، سوريه و عراق و شيخ نشين هاي حاشيه
خليج هميشه فارس، نمونه هائي از كشور هائي هستند كه ببركت وجود روساي مادام العمر و ثروت خداداد شان، هيچوقت روي آرامش
و آسايش نديده اند و آمال و آرزو هاشان ،هيچوقت از چار چوب (شعار) و وعده و وعيد، بيرون نرفته است.
بنظر ميرسد گزارشگران ، اين بار حكومت ميهن ما را بي آنكه (نظر مساعد و يا مخالفي!! داشته باشند) از قلم انداخته اند و تنها به واژه
عرب، پسنده كرده اند.
شايد هم (جمهوري) مملكت ما را بنحوي كه بر بنده پوشيده هست، بشكل واقعي آن بحساب آورده اند و يا خيلي اميد وار بوده اند كه
شايد- دري به تخته بخورد و قواعد (جمهور) در خاك ما نيز سر انجام پياده شود؟!.
همين گزارش در بخشي ديگر از كنكاش خود مدعي است كه.
به مردم كشور هاي عقب افتاده ياد داده اند(!)- ( نميدانم اين فرا گيري بچه وسيله اي انجام شده است) بنا به باور افراد و يا بضرب زور
آموخته اند كه ،، حقيقت را فقط در كتابهاي ديني ميتوان يافت و لاغير،، يعني از راه تجربه هيچوقت و هرگز نميتوان به حقايق پي برد
و واقعيات را شناخت.
گزارش مي افزايد كه بمردم اين كشور ها، ياد داده اند كه بايد به (قدرتمندان) احترام گذاشت!. كه لابد بخشي ازاين احترام، همان تملق ها
و چاپلوسي ها و سوء استفاده هائي است كه مكرر شاهد آن هستيم.
اما در پايان اين گزارش به مطلب جالبي اشاره شده است و آن اينكه.
،، نقش (دين)، در جامعه، حداقل درباره ايران، از توهم و شك و دو دلي بيرون آمده است- زيرا مردم اين كشور اين موضوع را ازنزديك
تجربه كرده و لمس نموده اند،،.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ تیر ۱۵, شنبه

روزنامه ،، نوروز،، در خبري نوشته است ،در محل دريافت عوارض تهران- كرج ، به دو نفر نماينده مجلس كه يكي از آنها معاون اول
مجلس هست بد رفتاري و توهين شده و مامورين مستقر در اين ايستگاه- به بازديد و كنترول اتومبيل نامبردگان پرداخته اند و حتي پس
ازمعرفي نماينده گان مردم(!)، مامور مربوطه كه خودش را فرمانده افراد معرفي كرده است اظهار داشته( حالا كه وكيل هستيد- بايد كه
كنترول بيشتري بشويد!!.)
با خواندن اين خبر، بياد صحنه اي افتادم كه شخصا ناظر بر آن بودم.
جلوي مغازه يكي از دوستان نشسته بودم و به اتومبيل و اتوبوس و كاميون و موتور و دوچرخه هائي كه دنبال هم كرده بودند و چپ و
راست منتظر سبقت و گرفتن سرعت بودند- خيره شده بودم. با وجودي كه هر دو طرف خيابان ، به فاصله هاي معين، با تابلو هاي توقف
ممنوع، مزين شده بود !- حتي جاي پارك يك دوچرخه را خالي نگذاشته بودند!.
در اين هنگام مامور موتور سواري رسيد و حتما براي آنكه صاحبان اتومبيل هاي متخلف را بخود آورد- به بهانه برداشتن كلاه و عينك
مدتي دور خود چرخيد و بطرف اولين اتومبيلي كه جلويش بود آمد و يك پايش را روي سپر عقب گذاشت و شروع به نوشتن كرد.
هنوز برگ جريمه را پشت شيشه اتومبيل نگذاشته بود كه سه- چهار تائي از رانندگان حساب كار كردند و بسرعت اتومبيل هاي خودشان
را حركت دادند.
حالا ، تا آنجا كه من مي ديدم از انبوه ماشين هاي پارك شده- تنها سه- يا چهار اتومبيل بيشتر باقي نمانده بودند. مامور مربوطه سراغ
اتومبيل بعدي آمد و برگ جريمه را نوشت و زير برف پاك كن گذاشت.
داشت به اتومبيل سوم نزديك ميشد كه راننده آن از راه رسيد و خواست حركت كند. اما مامور مربوطه قبض جريمه را نوشته بود و قبل
از حركت، پشت شيشه گذاشت. دراين هنگام ، راننده از اتومبيل خود پياده شد و با عصبانيت برگ جريمه را كشيد و جلوي مامور، به
پاره كردن آن پرداخت!.
مامور كه ناظر بر اين عمل بود- بلافاصله قبض ديگري نوشت و باز پشت شيشه گذاشت!! .
و آقاي راننده ، با قيض دوم، همان كار كرد كه با اولي كرده بود !.
با تاثر به صحنه خيره شده بودم و كشمكش ميان نظم و بي نظمي را نگاه ميكردم . به وظيفه پليس و به ناچاري صاحبان اتومبيل كه در
آن محدوده جاي پاركي براي توقف نداشتند و .به عدم همكاري و همدردي ميان مردم و ماموران و به لجبازي و به بي اعتنائي
به قانون .و..... همه و همه، سخت ملولم ميكرد.
در اين افكار بودم كه مامور براي نوشتن قبض سوم داشت آماده ميشد!. اما همزمان ، راننده پشت فرمان نشست و در حاليكه از
شدت خشم، چهره اش گل انداخته بود - پدال را تا آخر فشار داد و {پيكان‍} سالخورده و رنجور را بحركت در آورد!.
در لحظه اي كه اتومبيل بحركت در آمده بود- صداي مامور پليس را شنيدم كه ميگفت{ برو، فرار كن، اما اگر ميدانستي كه جريمه ات
چقدر سنگين شده - چنين نمي كردي؟!} .
اين از رفتار مردم و مامور و آن يكي بي اعتنائي به نمايندگان مردم- اگر چه نمونه اي از خروار است، اما ميشود فهميد كه بقول معروف
( در دريا، چه طوفان است؟) .
راستي، وقتي جامعه اي اصل استخوان بندي اش دستخوش هرج و مرج شد - از مردم و از مامورش، بيش ازاين ميتوان انتظار داشت،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ



۱۳۸۱ تیر ۱۴, جمعه

ديروز و امروز سه پيام از هموطنان عزيز(وبلاگي) داشتم كه دو تاي آنها سراپا تشويق بود و سومي، با استفاده از واژه هاي رايج امروز
كه در ميان جوانان( كوچه و بازار) معمول هست - آخرين نوشته ، بخصوص شعاري را كه در پايان آن توصيه كرده بودم به شوخي(!)
پاسخ داده بود.
از هر سه هم ميهن خوبم بخاطر توجه و لطف ، و حتي شوخي شان، سپاسگزارم.
تاكيد من، بي آنكه با كسي خداي ناخواسته، حساب شخصي داشته باشم بيشتر براين پايه هست كه- چرا بعضي ها اصرار دارند كه خطا ها
و خيالات خودشان را بحساب دين بگذارند و چهره باور هائي را كه شرعا و عرفا بايستي سنبل و نمونه و نشانه رحمت خداوندي باشد، اين
گونه آلوده و بي اعتبار ميكنند؟.
وقتي ( سليقه هاي) افراد، در قالب دين و مذهب، آنهم با فشار و زور و شلاق، اعمال ميشود و وقتي كه بديهي ترين ( آزادي ) ها كه حق
مسلم مردم هست در پاي اميال مدعيان، قرباني ميشود- حق نداريم تا باور كنيم كه اين گونه ( دين پروري) قاتل آزادي و رشد انساني است؟.
در آن جامعه اسلامي كه افراد ناچار باشند در ابتداي كلام و نوشته خودشان حتما (بسم الله الرحمن و الرحيم) را بنويسند- اما در زيرهمين
اقرار و اعتراف به يكتائي و رحمت خداوندي، اجازه بدهند تا با بندگان خدا - رفتاري ( سليقه اي) اعمال شود و حقوق مردم قرباني خواسته
هاي فردي و سوء استفاده فرصت طلبان بشود- آيا تجسمي از معناي (دين) را- ترويج نكرده اند؟.
چرا هنوز هم پس از اين همه سال، لغزش ها و اشتباهات خودمان را بحساب دين ميگذاريم و بجاي آنكه خادم مردم باشيم- اين گونه آنان را
از دين رويگردان ميكنيم؟.
ما داريم به كجا ميرويم ؟ داريم دين پروري ميكنيم؟ يا دين ستيزي؟؟.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرخ

۱۳۸۱ تیر ۱۳, پنجشنبه


خوشا به حال آن ملت و مردمي كه همواره توسط محقق و متفكر و استاد و معلم و مربي و{ عوامل مذهبي} خويش، به درك آگاهي ها
و اطلاعات دقيق و ثابت شده ي روز رسيده اند و پيوسته از خوان پر نعمت دانستن و افزودن، بهره برده اند و روح و روان خودشان
را به (زلال واقعيت ها) سپرده اند.
جوامعي كه امروز، با همه ي فراز و نشيب هاي سياسي، به الگوي ارزش ها رسيده اند و خويشتن را از بردگي شوم ( سليقه اي)نجات
داده اند، مسلما بايد كه مديون صاحبان انديشه هائي باشند كه در كمال آزادگي و انساني،(مستندات خودشان) را در اختيار آنان گذاشته اند
و براي روشن كردن ذهن و دفن تعصبات كور، از بيان واقعيت ها، كوتاهي نكرده اند.
عقب ماندگي ها، توهين و تحقير ها، تحمل بسياري از نگراني ها، مانند ترس و غصه ، كه معلول كمبود هاي ذهني است- بيشتر گريبان
مردمي را ميگيرد كه در يك جامعه بسته و سليقه اي، نفس مي كشند.
كاش روزي ميرسيد كه همه ي ما از پايتخت نشين گرفته تا آن زن و مرد تفته ي بلوچستاني و زحمت كش آذربايجاني و خراساني و
كردستاني و....... همه و همه، آنقدر تشويق و ترغيب و آنقدربالغ و كامل و آنقدر پويا و جويا ميشديم- تا آثارمولانا ها و فردوسي ها و
و سعدي و حافظ ها را ، به بهانه فراگيري معارف و ظرافت هاي انساني ، و تحقيقات و تجربيات علمي دانشمندان و محققان را براي
بيرون آمدن از (پوسته فكري ثابت و تكراري مان) ، به آغوش دل مي سپرديم و از زلال انديشه انساني و نظرات تحقيقي شان، بهره مي
گرفتيم.
كاش يكبار هم باين (شعار) مي پرداختيم و يكصدا فرياد ميزديم. بهتر ز هر سليقه آگاهي و تحقيقه . فرخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۱ تیر ۱۲, چهارشنبه


هزينه (سايت هاي رايگان) در (اينترنت) را (سيا) تامين ميكند !!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در سايت پر خواننده {گويا}، از قول يكي از روزنامه هاي وطن، خبري درج شده است مبني بر اينكه ،، تمام سايت هاي رايگان اينترنت
كه در سطح جهان فعال هستند با هزينه {سيا} تامين و بطور مجاني در اختيار كاربران قرار گرفته است!!.،،
اگر چه در اين جهان (انگ و اتهام)، نويسنده خبر- به هيچ ماخد و مدركي اشاره نداشته است اما از آنجا كه يك سري از(عالمان!)امروز
وطن، وجود و حضور هر پديده قرن را، مانع اهداف و مخالف مقاصد خود ميدانند- حق دارند تا روح پر فتوح (دائي جان ناپلئون) را
در قعر تربت تعصب و تجاهل، شاد و مسرور كنند !.
از شما چه پنهان، هنگامي كه خبر مزبور را خواندم بي اختيار، (وبلاگ) هائي را بخاطر آوردم كه امروزه در سراسر عالم سبب نزديكي
و آشنائي و بهم پيوستن بسياري از جواناني شده است كه در گذشته، مثلا در سي سال پيش ، اگر ميخواستند (دوست و آشنائي) دست و پا
كنند- بايستي روي يك تكه كاغذ، آمادگي و ارادت ! خودشان را يادداشت ميكردند و از لاي پنچره اطاق و يا توسط هميشره وخاله و عمه
زاده هاي خود، آنرا به طرف ميرساندند.
خوب، در روزگار ما، خيلي ها هنوز تلفن نداشتند و قادر نبودند تا از اين وسيله، براي ابراز مستقيم احساسشان استفاده كنند. اما در عوض
وقتي پاسخ مثبت نامه شان را ميگرفتند، با دمشان گردو مي شكستند !.
و اما.... حالا دور، دور، ارتباطات است و اينترنت، حالا جوانان ما كه بسياري شان فرصت نكرده اند تا به (سيا) فكر كنند و چيزي ازاين
سازمان بدانند. پاي كامپيوتر مي نشيند و دو سطر نامه عاشقانه زمان ما را، با مدد از هنر (ديجيتال) ، با فرصت و بهترين شكل به آنها كه
برايشان ( تور) انداخته اند ،(ببخشيد، دوستشان دارند)، مي نويسند و پاسخ ميگيرند !.
(دائي جان ناپلئون) ها، متاسفانه و همواره سعي دارند تا ما را همچنان، به همان شيوه ي گذشته و دور، در هاله اي از نا آگاهي ها نگاه
دارند و امكان ندهند تا بخصوص نسل جوان با بهره گيري از دانش روز، طريق پويائي را بشناسد و براي رشد و رسيدن به دنيائي كه در
آن زندگي ميكند - به روش هاي فكري و علمي دست يابد.
نامه نوشتن و دوست يافتن هم جزئي از ملزومات و بخشي از ضروريات است . تبادل افكار، ولو از نوع بچگانه اش،هم، كار سازاست!.
ما اگر بگذاريم تا قابليت ها رشد كنند و اگر قبول كنيم كه (گذشته) بمثابه همان پنچره بسته اي است كه امروز به مدد آگاهي و دانش، بروي
ما باز شده است ، مسلما شاهد دنياي بهتري خواهيم بود. دنيائي كه در آن بجاي تعصب. آگاهي باشد- دوست يابي هاهم ميتواند عاقلانه و
آگاهانه باشد. فرخ



۱۳۸۱ تیر ۱۱, سه‌شنبه


در هفته اي كه گذشت داغترين بحث روزنامه هاي وطن، نهاد هاي آنچناني و اعلاميه هاي صادره از سوي آقايان علماء، محكوميت اين
نظريه بود كه ميگفت،{ تقليد كارميمون است!}.
حمله ها بسيار بودند و اتهامات، فراوان.
بنده كمترين كه هيچ تبحري در امر { تقليد} ندارم با مرور و مطالعه ي نظرات و ادعاها و گفته هاي آقايان، پاك گيج شدم و نتوانستم
دريابم كه سرانجام اين {تقليدي} كه اين همه بآن اهميت ميدهند وبرايش ارزش قائل هستند، چقدر و تا كجا توانسته است گره گشاي كمبود
ها و باني نجات از مصيبت ها باشد؟.
مثلا بنده و امثال بنده اگر قرار بود اهل تقليد بوديم بايد باين نظريه { علامه معروف} حضرت آقاي طباطبائي كه در كتاب{ تعدد زوجات}
اعلام فرموده اند عمل ميكرديم . ايشان ميگويند.
،، يكي از عنايات اسلام اين است كه در ناحيه اقتضائات لازم طبع و ارضاي خواهش هاي حتمي نفس محروميتي ايجاد نشود، يعني كه
شهوت مردان انباشته نشود تا سر به منكرات بزند، و لازمه اسلام اين است كه در رفع حاجت شهوت تسريع شود. بدين جهت شخص
مسلمان اگر كار قضا و شهوتش روزي بر او سخت شد ميتواند با خيال راحت {زن} ديگري بگيرد!. در اصول { كافي} در همين بابت
حديثي از حضرت امام صادق(ع) روايت شده كه فرموده،، غيرت مخصوص مردان است و لذا خداوند بيش از يك مرد را بر{زن} حرام
فرموده، ولي به مرد چهار زن را اجازه داده است . زيرا خداوند بزرگوارتر از آنست كه به زن نيز حميت و غيرت دهد‌!!. ،،

۱۳۸۱ تیر ۱۰, دوشنبه


ارتباط با مردمي دانا كه اندوخته اي ژرف و زلال دارند كاري قشنگ و در عين حال سود آور است. در اين دو سه هفته اي كه به بركت
همين ژرف نگريها، {وبلاگي} شده ام- ضمن تشكر مجدد از آقاي حسين درخشان، مراتب تحسين و در عين حال سپاس خودم را به آقاي
{مرتضي نگاهي} كه نگاهي عميق و متفاوت به مسائل روز دارد ابراز ميدارم و از توجه ايشان به نوشته اي كه با الهام از نوشته شان
{آيا روسپي، رو سپيد است؟} برايشان فرستادم سپاسگزاري ميكنم.
ما ايرانيان. چه آنها كه در سرزمين هميشه جاويد مان روزگار ميگذرانند و چه آنها كه به دلايل روشن و مشخص، سينه هاشان سوخته و
گل انداخته از درد دوري است- هميشه نيازمند بر قراري ارتباط و گفتگوي با يكديگر بوده ايم. نيازي كه كمتر بآن دسترسي پيدا كرديم و
بالطبع كمتر از اثرات مفيد و پرفايده آن سود برده ايم.
اكنون چنين پيداست كه حضور{نت} و{چث} و گفتگو و {وبلاك نويسي} اين امتياز و امكان را در اختيارمان گذاشته است تا بتوانيم بي آن
كه حتي يك ديگر را ديده باشيم، براي هم دوستاني نزديك و هموطناني پويا و جويا باشيم. چيزي كه بآن سخت محتاجيم .
براي نزديكي بهم و براي برخورداري از نظرات و عقايد و تجربيات يك ديگر، بنظرميرسد كه همه چيز مهياست. دانائي و دانستن، پادزهر
{ناكامي} هاست. فقط كافيست تا به سخن يك ديگر گوش بدهيم و بي آنكه عجولانه { انگي} بزنيم از دانسته ها و آموخته هاي هم استفاده
كنيم.
ضمنا مايل بودم تا مطلبي را كه در تائيد نظر جناب {نگاهي} پيرامون نوشته ايشان درباره روسپيدي روسپيان ، برايشان ئي ميل كرده
بودم- در اينجا بازگو كنم اما چون ممكن است نوشته مزبور توسط ايشان. در سايت شان بيايد. از تكرار، خودداري ميكنم .