۱۳۸۱ تیر ۹, یکشنبه

دوباره بگير وببند ها، شدت پيدا كرده اند و {بختك} هاي پير، بجان جوانان افتاده اند. به جان نسل معصوم،مظلوم و محزون.
سالهاست كه بخصوص جوانان ما، بدون ارتكاب جرم ، مجرم شناخته شده اند و در كوي وبرزن با آنها همانند يك متهم، رفتار شده است
سالهاست كه براي تماشا كردن و لبخند زدن، و براي شاد بودن و موسيقي گوش دادن، عنوان جرم را پيش مي كشند و بجاي رسيدن به
بديهي ترين نياز هاي طبيعي نسلي كه معصومانه دارد {مات} ميشود به بهانه هاي واهي، اما مشخص، او را تحقير ميكنند.
يكي نيست تا براي صد هزارمين بار از آنها كه ميخواستند به بهانه مصالح ايماني و اعتقادي، مدينه فاضله بسازند سئوال كند-دركجاي
دنيا و درميان كدام مردم و ملتي { كنترول بدون ارتكاب جرم}، جرم محسوب ميشود؟؟.
آخر بعد از اين همه سال كه ،، به منزل مردم هجوم برديد و به تفتيش در خيابانها- به ارتكاب جرم پرداختيد وبحريم خصوصي مردم
تجاوز نموديد،، چه گلي بسر خودتان زديد؟. جلوي كدام {منكر} را گرفتيد؟، و تا كجا براي ساختن {مدينه} ادعائي تان، موفق شديد؟.

۱۳۸۱ تیر ۶, پنجشنبه


دو سه روزنامه معتبر ايالات متحده، امروز اقدام به درج خبري كرده اند كه در نوع خود قابل بحث و گفتگوست.
خانمي مسلمان، ساكن ايالت فلوريدا، براي تمديد گواهي نامه رانندگي خود به اداره راهنمائي محل مراجعه ميكند- مامور مربوطه
هنگام گرفتن عكس جديد ، براي گواهي نامه ، از اين خانم ميخواهد تا كمي
بيشتر از دو چشم و دماغش را نشان بدهد !، بانوي نامبرده از انجام درخواست مامور مربوطه سر باز ميزند و راضي به نشان
دادن چهره خود نميشود.
اصرار عكاس و انكار خانم ، بالا ميگيرد و سرانجام طبق دستور مقامات مربوطه، گواهي نامه خانم باين دليل كه با ديدن تنها
چشم و بيني راننده نميتوان اورا شناخت و در صورت تخلف و تصادف كار شناسائي مشكل و غير قابل تشخيص خواهد بود
توقيف ميشود .
اكنون اين خانم به دادگاه رفته و عليه مسئولين راهنمائي شكايت كرده و در اين ميان نيز چند حقوقدان برجسته به حمايت از او
برخاسته و اعلام كرده اند كه تصميم اداره راهنمائي عملا سلب آزادي هاي فردي و بي اعتنائي به قوانين آمريكاست.
از نتيجه شكايت و راي دادگاه هنوز اطلاعي منتشر نشده است اما به نظر ميرسد كه پس از وقايع 11 سپتامبر، آزادي هاي
فردي - بخصوص در پاره اي موارد كه ايجاد ترديد وبه قول آقايان‌{ تشكيك‌!} ميكند دچار خدشه شده است.
نكته قابل توجه اين است كه چرا اين خانم براي رفع هرگونه سوء ظن، حاضر به همكاري نشده و نخواسته است تا چهره خود را
همانند اكثر بانوان با حجاب‌ به نحوي كه قابل شناسائي و تشخيص باشند، در عكس نشان بدهد؟.
1




۱۳۸۱ تیر ۵, چهارشنبه


با استفاده از فرصت، به جمع نويسندگان هموطن، در،، وبلاگ عمومي،، {خبر گزاري وبلاگ هاي فارسي زبان} وارد شدم و به اشارات
متين دوستان دقت كردم و كار قشنگشان را كه معرفي{ وبلاگ هاست} تحسين نمودم.
ضمن آرزوي توفيق هرچه بيشتر براي يك يك نويسندگان اين سايت. ميخواستم از نويسنده وبلاگ{ از روي جاده نمناك} به خاطر توجه و
اشاره اش به يادداشتهايم. سپاسگزاري كنم.


بنده. خوشبختانه و يا بدبختانه. جزو جوانان قديم هستم!. از اون قديمي هائي كه يك مشت خاطره خوب و شيرين را با يك دنيا ديدني هاي
تلخ و دردناك. بهم ريخته ام و معجوني نه چندان گوارا از آن. ساخته ام!.
به روزگار جواني خودم و به حال و روز جوانان امروز فكر ميكنم و در مقام قياس. خود و امثال خودم را نا شكر و جوانهاي امروزرا
طعمه و قرباني. مي بينم .
ياد گذشته ها بخير. ياد آن روز هائي كه دوتائي يك آبجوي مجيديه ميخورديم و مست ميكرديم !.
و ياد اين سالها كه بسياري از برومندان جامعه. يعني اكثريت جوان، نه از{مجيديه} و نه از{ شمس} چيزي ميدانند و نه اصلا به مزه
و طعم آبجو آشنا هستند !!.
ياد آن روزها كه باتفاق رفقا به {لاله زار} و { استانبول} ميرفتيم و با يك تومن، يك ساندويج پر و كنده ميخورديم و با شش ريال بليت
سينما، به تماشاي { ناخداي نيمه شب} و{ صاعقه} و {تارزان} مي نشستيم.
ياد آن روزها كه وقتي دختر همسايه و هم محل، از كنارمان عبور ميكرد. با وجودي كه سبيل هايمان را { دوكلاسي} كرده بوديم و
خودمان را در هيبت مرد مي پنداشتيم سرمان را پائين مي انداختيم تا مبادا دخترك احساس مزاحمت كند!.
اون وقت ها، مسجد و منبر هم داشتيم و در ماه هاي محرم و شبهاي قدر همگي سياه مي پوشيديم و سينه ميزديم و قرآن سر ميگرفتيم.
بزرگ تر ها تو خيابان، هيچوقت جلومان را نمي گرفتند وحق دخالت و فضولي به بهانه امر به معروف نداشتند- صحبت از بكش
جلو و پاتو بپوشون هم نداشتيم. پيراهن آستين كوتاه و بلند به تن داشتن و انتخاب رنگهاي قرمز و آبي و سفيد و سياه هم دلبخواهي
بود. دخترا خيلي هاشون {ميني ژوپي} بودند و چادر و روسري هم رواج داشت. هم فكول بود و فكولي و هم ريش بود و عمامه.
حضرات پيش نماز هاي مساجد محل، احترام خاصي داشتند. خدا رحمت كند مرحوم آقاي بحرالعلوم را كه در مسجد فخريه در خيابان
اميريه.جماعت برپا ميكرد و سالار و سرور اهل محل بود .
بچه پدر مادر دار تهران در تمام سالهاي جواني اش. نه رنگ ترياك و حشيش و بنگ را ديده بود و نه ميدانست كه اين بلاي متداول
امروز، چه بوئي دارد. آنها كه در خانواده و فاميل. مردان مسن داشتند مي ديدند و ميدانند كه اغلب آنها بدور از چشم ديگران،منقل و
وافوري داشتند و روزگار كهولت را با دود كردن ترياك. سر ميكردند.
كار و بار جوانها ، چه آنها كه درس را رها ميكردند و چه آندسته كه موفق به دريافت ديپلم ميشدند پر رونق بود و كمتر اهل تلاش و
كار را بيكار ميديدي.
يادش بخير، در روزگار جواني ما. حزب بازي هم رايج بود. يادم هست كه اغلب هم سن وسالهاي پرشور كه حالات افراطي داشتند
خودشان را {توده اي} ميدانستند‌!!. طفلك اين توديها، بيشترشان وقتي بخود آمدند ديدند كاري جز، پخش اعلاميه و روزنامه {مردم}
ندارند. يعني بيشتر از اين، رتبه اي نگرفتند !!.
و ..... اكنون به روزگار حاضر مي نگرم. جوانها را بمراتب جا افتاده تر از آن روزگاران مي بينم. دختر خانمها نسبت به 40 سال
پيش. از جهات بسياري، از جمله درك حقوق خود پيشرفت داشته اند و شايد بهمين دليل هم هست كه پيوسته {ازما بهتران} سعي دارند
تا آنها را تحقير كنند و مثل دوران {قاجار} به {حياط خلوتها} بكشانند.
طرف هاي غروب كه براي تهيه روزنامه، به خيابان ميآيم و جوانها را دسته دسته جلوي مغازه ها در حال تخمه شكستن مي بينم دلم
ميگيرد و به لعن و نفرين كساني مي پردازم كه در كسوت وزير و مدير و مسئول. خود فروشي كردند و فريب خوردند و فرار كردند!.
حالا اگر به ابعاد مختلف زندگي جوانها دقت كني و اگر روزگارشان را با بديهي ترين شرايط ديروز بسنجي. اگر لجباز و نا شكر و
منجمد و متحجر نباشي. سخت ملول و ناراحت و نگران خواهي شد.
حيف از ما- حيف از ايران و ايراني. حيف از اين همه نيرو و انرژي كه دارد مفت و مسلم هدر ميرود .
من هنوز هم نتوانسته ام بفهمم كه در اين ده - بيست سال گذشته، چرا و چطور، يكي ازاين حضرات پيدا نشده كه مردانه و صادقانه
بمردم بگويد اين راه كه ميروند - به كجا ختم ميشود ؟...
راستي، سماجت براي عقب ماندگي يك ملت از قافله ي امروز جهان، كار مردان خداست؟؟.

۱۳۸۱ تیر ۳, دوشنبه


بار ديگر طبيعت خشم خود را متوجه مردمي كرد كه در سادگي و صداقت و برد باري شان. هيچ آگاه منصفي درنگ و ترديد نميكند.
{زمين لرزه} اخير. همانند بار هاي پيش. به جانها و سر پناه هائي هجوم برد كه پيوسته در دايره {كمبود} ها و بي توجهي ها.قرباني ميگيرد و مردم را به عزاي عزيران خود
مي نشاند. كدام ايراني است كه در برابر شيون زنهاي شوهر و فرزند از دست داده. نگريد و در سوگ مردان همسرو فرزند و زندگي باخته. ننشيند؟.
كاش زنده ميماندم و سرانجام روزي را شاهد بودم كه فنون مقابله با {لرزش}هاي طبيعي . به كمك {خشت و گل} ميآمدند و در اين روزگار طرح و حساب. جان هموطنان ما به
اين سادگي. آنهم در ابعاد دردناك. در معرض نابودي و ويراني قرار نمي گرفت.
همپاي تك تك عزا داران. عزا دارم و براي نفس هائي كه در اين ماتم بريد. احساس نفس تنگي ميكنم.
فرخ

۱۳۸۱ تیر ۲, یکشنبه


× آگاهي. يك نعمت بزرگ است.
نميدونم چرا ما ايرانيان در بيان عقايد و نظرات. اين همه با هم اختلاف داريم؟ و چرا{پسنديده} هاي ديگران را قبل از اينكه توضيح بدهيم و آنها را قانع كنيم. {ناپسند} ميخوانيم؟
چرا بيشتر ما. دوست نداريم از تجربيات ديگران بهره بگيريم و بآنچه ميگويند از سر مهر و خير خواهي توجه كنيم .؟
چرا از فرصت هاي بدست آمده. در جهت شناخت و آگاهي ديگران استفاده نمي كنيم و بي تحمل همه را و هر گفته را دوست داريم مطابق ميل و فكر و عقيده مان باشد؟.
هم نشيني ها و هم صحبتي ها كه امروز به بركت اينترنت ابعاد جهاني پيدا كرده ميتواند در ارتقاء برداشت ها و باور هاي ما نقش سازنده اي داشته باشد. ما براي رسيدن به
مرز همفكري. بايد با هم گفتگو كنيم. بايد عقايد و نظرات و تجربيات خودمان را با هم قسمت كنيم و بايد يك ديگر را‌ تحمل كنيم و بايد با بيان و با زبان دوستانه و بدور ازحب
و بغض. و عاري از هرگونه افكار مسلكي و مذهبي قدم در راه آگاهي هم برداريم و مطمئن باشيم كه با زبان برادري و خوش بيني. ميتوانيم آنها را كه سخت در تاريكي هاي
ذهني نشسته اند. به جمع‌{ روشن تر بينان} دعوت كنيم.
ما با ناسزا گوئي و انگ زدن به يك ديگر . نميتوانيم كاري از پيش ببريم . موفق باشيد .

۱۳۸۱ تیر ۱, شنبه


من نميدونم برداشت شما هموطنان. بخصوص جوانان عزيز. از برنامه هاي تلويزيوني ايراني!! كه از كاليفرنياي آمريكا. از طريق ماهواره پخش ميشود چيست؟ طبق آماري كه
ظاهرا تهيه شده است بنظر ميرسد چيزي حدود16 -15 درصد مردم درون كشور. اين برنامه ها را تماشا ميكنند و در مقام { ارزش } رسانه اي. بخصوص به چند تاي آنها
نمره{شرم}وبي حيائي ميدهند. صحبت از موزيك و ترانه و آواز نيست. بحث بر سر ماهيت و هدف و درنتيجه آلودگي فكري است كه اين كانال ها با سماجت بآن پرداخته اند و
در نهايت بجاي ارائه حداقل مباني اخلاقي و عاطفي. به مسخرگي و لودگي و ناسزا گوئي مي پردازند.
يكي از اين برنامه ها . مربوط به شخصي با نام{مورتون} است كه خودش را دكتر و آكترو و بساز و بفروش و عاشق و ورزشكار و جوكيست و لوده و بامزه و بالاتراز همه
جراح پلاستيك و متخصص ترميم و زيبائي ميداند.!!
من اين{ معجون} متخصص !! را قبل از اينكه صاحب و گرداننده و گوينده و اجرا كننده گردد. نمي شناختم. هيچ نشان و آشنائي هم با هيچ كدام از اين عاشقان سينه چاك دلار
كه معلوم است به خاطر يك دستمال، حاضر به آتش زدن قيصريه هستند نداشته و خوشبختانه. ندارم.
اين آقاي مورتون. ببخشيد متخصص و جراح . وقتي جلوي دوربين مي نشيند- اگر چه ظاهري به قول خودش شيك دارد- اما بمحض اينكه شروع به صحبت ميكند- درهمان كلام
اول- شما را به ياد {گود معروف زنبورك خونه} و{ چاله ميداني} مياندازد كه در روزگار پيش- نخبگاني از تبار كلاه مخملي ها و پاشنه كفش خوابيده ها و چاقو به جيب داشته
هاي نسق گير و دستمال به دست هاي آن چناني پرورش ميداد !.اگر چه آنها حداقل نشاني از جوانمردي و در عين حال فروتني . داشتند .
جناب مورتون ساعتها جلوي دوربين مي نشيند و به بهانه پاسخ به تلفن ها- قربون صدقه خانمها ميرود و از آنها اندازه {سينه} و سن و سال آنها مي پرسد !.
جناب متخصص تحصيلكرده . از شب زنده داري دوشينه ميگويد و اينكه تا نزديكي ها صبح در فلان كافه با فلان بابا نشسته اند و خورده اند و گفته اند!.
ميگويد . شما را بخدا دنبال دكتر شدن نرويد - اگر ميخواهيد پولدار شويد. مثل من؛ اشاره به خودش. دنبال خريد و فروش خانه و زمين باشيد.
اين يكي از نمونه هاي بسيار گسترده برنامه هاي تلويزيوني است كه برابر امكانات آمريكا هر آدمي با هر شرايطي ميتواند در اختيار داشته باشد و به مدد ماهواره هاي تجاري
كه دنبال دلار هستند با نام هاي دهان پركن- اما بي محتوي . مخاطبين خود را گمراه و بخصوص براي نسل جوان ترويج بي تفاوتي كنند و جامعه ايراني برون مرز را بشكلي
كاملا وارونه معرفي نمايند.
حقيقت اين است كه اگر وجود كانال هاي ماهواره اي اجاره اي نبود نظير كانالي كه آقا {مورتون} گرداننده و اجراء كننده آنست ميبايست دريك محيط محدود به تبليغ ومعرفي
بازار ايراني ها مي پرداختند و ازاين رهگذر- مثل همه ي بازاري ها و كاسبكارها. دخل وخرجي جور ميكردند.
{مورتون} نمونه اي از افرادي است كه به عشق پول- حاضرند همه چيز خود را فدا كنند. براي امثال اينها ارزش و اعتبار- مقام و منزلت ايراني. حفظ حرمت سنت ها وقابليت
هاي ايراني. معرفي افراد بر جسته ادبي و اجتماعي و سياسي و پرداختن به آنچه كه امروز حيات ايراني را نشانه رفته است ، هيچ معنا و مفهومي ندارد.
شما هم اگر يكي- دو برنامه مورتون ها را شاهد باشيد- در خواهيد يافت كه اگر صدايم در آمده و ايراد ميگيرم تنها باين خاطر هست كه مي بينم اين افراد و با اين
طرز و نوع برنامه بذر بدبيني و ياس در ايراني كه دستي از دور در آتش دارد مي پاشند وبراي ارضاي مقاصد خاص خود- وقت تلف كردن و مسخرگي پيشه ميكنند.
اينها ميتوانند به عنوان يك ايراني علاقمند به هويت و ارزشهاي خوب او . قبل از اجراء برنامه هايشان. ولو كمدي و مسخرگي باشد به آنچه كه بر زبان ميآورند از پيش دقت
داشته باشند و باين نكته ساده و ابتدائي فكر كنند كه از ارائه برنامه شان. چه هدف و چه روش و چه نيت و چه تصويري دارند؟.
لازم نيست تا حتما به ميل و سليقه افرادي خاص با برداشت هاي تند و تيز سياسي روي بياورند و يا قضيه را آنچنان سطحي و عوامانه بگيرند كه وقتي نامشان با يك دكتر و
متخصص هم مترادف شد- در بيننده ايجاد شك و ترديد و تاثر و تاسف. يكنند.
در همين { بازار مكاره} تلويزيوني . اعم از ايراني وغير ايراني بسياري كانال ها هستند كه خط مشي براي خود انتخاب كرده اند و به اصول اوليه و ابتدائي منشور رسانه اي
ارزش و اعتبار داده اند.
بي خيالي و باري بهر جهت بودن و دهان را باز كردن و هر زشت و نازيبائي را بر زبان راندن و فريب دادن نا آگاهان به هر قيمت و ايجاد درآمد سوء و تقلب كردن در كار.
زيبنده يك كاسب. يك دكتر. يك گوينده. يك مجري و يك آدم معقول و طبيعي نيست .
كمي فكر كنيم و در اين آشفته بازار{امكانات} همه چيز خودمان را فداي ده دلار بيشتر نكنيم .
آقاي دكتر مورتون هيچ فكر كرده ايد كه وقتي مردم شما را مي بينند و به حرف هاي سبك و رفتار جلف شما {ولو براي چند لحظه} دقت ميكنند شما را در ذهن خود چگونه
تعبير ميكنند ؟!.






۱۳۸۱ خرداد ۳۱, جمعه

كاشكي يكي پيدا ميشد و باين پرسش هاي ساده و بي شيله- پيله ي من جواب ميداد
مي پرسم { توي اداره. تو تاكسي. تو بقالي و قصابي. تو مسجد و مدرسه. تو دانشگاه و حوزه. هركسي بسته به فراخور موقعيت و درك و بينشي كه دارد. از اوضاع وطن ابراز
خشم و در موارد احتياط آميز. اظهار نارضايتي و نگراني ميكند.
بنده نه اهل بدگوئي هستم و نه خلقياتم با {رفتگان زير عبا و شنل} همخواني دارد. يك ايراني علاقمند به مملكتم هستم و والائي و سرافرازي هموطنم را آرزو ميكنم .
براي تمدد ولو موقتي اعصابم. و براي رهائي از اين همه بد وبيراهي كه هموطنانم در هر موقع و منصبي برزبان ميآورند و آقايان دست اندر كار را به خشونت و به وعده هاي
عمل نشده و به بسط فساد و اعتياد و بيكاري و..... متهم ميكنند- تصميم گرفتم تا براي مدتي دل از خانه و محله بكنم و راهي فضائي شوم كه درآن حداقل شاهد شنيدن زمزمه هاي
تند وتيز و ناله هاي سينه سوز نباشم.
به پيشنهاد يكي از رفقا كه همدرد و هم فكرم بود. سرزمين سبز گيلان را بر گزيديم و گفتيم به (ماسوله) ميرويم تا پس از ساليان. حداقل در ميان مردمي باشيم كه هنوز هم الفباي
مهر و سادگي و صداقت و بردباري را در فرهنگ روستائي حفظ كرده اند و بقول ما شهري ها. اهل زياده خواهي ! و توقعات نا شدني! نيستند.
(پيكان. يادگار. سري الف) را سوار شديم و باميد خدا بطرف رشت و فومن و ماسوله (گاز) داديم.
هوا داشت تاريك ميشد كه چهره زيبا و ديدني ماسوله از پس پيچ و خم هاي جاده. پيدا شد. خانه هاي روي هم نشسته و كوچه هاي پشت بامي و سربالائي هاي نفس گيرش.جدا
ديدني بودند. هوايش مثل مردم مهربانش. آلودگي نداشت. و از آن همه سر و صدا هاي گوشخراش شهري خبري نبود.
پيكان را كه تا مقصد. دو سه بار جوش آورده بود. گوشه اي پارك كرديم و ساك بدست قدم به كوچه اي گذاشتيم كه انگار به نوك كوه و از آن جا به زلال آسمان ختم ميشد.
دقايقي نفس زنان. خودمان را بالا كشيديم و گه-گاه با رهگذران كه بيشتر محلي و جا افتاده و پير بودند. سلام واليكي داشتيم.
قدم هايمان به سختي جلو ميرفت. تقريبا بريده بوديم كه پسرك 12 - 11 ساله اي جلو آمد و با زبان شيرين محلي اش پرسيد اطاق خالي ميخواهيد؟.
اطاقي بود انگار روي بلنداي آسمان. وقتي از پنجره نگاه ميكردي. توده هاي مه و ابر. زير پايت بودند.
مرد خانه آمد و تعارف بسيار كرد و گفت براي شام غذائي درست كنيم- يا به قهوه خانه ها ميرويد؟. رفيقم داشت بمن نگاه ميكرد كه از صاحبخانه خواهش كردم اگر با ما باشد و
همراهمان بيايد براي صرف شام به يكي از قهوه خانه هائي كه اشاره داشت ميرويم.
ساعتي بعد سه نفري وارد يك دخمه دود گرفته بنام قهوه خانه شديم. بخاري چوب سوز زمستان و يك اجاق كوچك گاز و دو سه قوري بند زده و هفت - هشت تا استكان ونعلبكي
ودو تا تخت چوبي رنگ و رو رفته و يك راديوي دستي. تمام تزئين و دارائي اين چايخانه بود .
سرتان را درد نياورم. آنشب حدود هفت نفر پير مرد محلي و سه جوان بيست و چند ساله دور ما جمع شدند و گفتگويمان در پاسخ اين سئوال من از صاحب قهوه خانه. كه چه
كار مي كنيد و روزگار چگونه ميگذرد. گل انداخت.
باور كنيد قصد بزرگنمائي گفتگو ها را ندارم و بهيچ وجه مايل نيستم تا كلامي خلاف شنيده ها بنويسم.
ريش سفيدان سوماله كه معلوم بود از بيان درد دل هاي خود آبائي ندارند و هيچ ملاحظه اي از هيچكس ندارند- خيلي راحت از دست بد رفتاري هاي مامورين انتظامي ونفرات
ارشدي كه ظاهرا زمام امور را بدست دارند شكوه و شكايت داشتند و همه ي بي مهري ها و بد رفتاري هاي آنها را بحساب بي صاحب بودن مملكت ميگذاشتند.
آنها كه انگار پنداشته بودند ما براي خواسته ها و درد دلهايشان چاره اي تجويز ميكنيم و احتمالا نظراتشان را به از ما بهتران خواهيم گفت. در يك كلام بهمه چيز و همه كس
ناسزا ميگفتند و از سختي ها ي معيشت- بخصوص از نبودن سوخت درسرما و كوه پيمائي هاي بچه ها براي رسيدن به مدرسه و كمبود هاي مختلف زندگي سخت معترض و
شاكي بودند.
قصدم از اين گفتگو. اين است كه ساده انگارترين مردم نيز. در برابر تعدي هاي مشتي فرصت طلب فرياد شان بلند است و به رژيم و حكومتي كه پشتوانه اش همين مستضعف
ها بودند در نهايت به خوشبيني نگاه نمي كند و از آنچه كه بآن مبتلا شده است نا خشنود و نا راضي است .
يادمان باشد كه {ماسوله} جزو مناطقي است كه هرسال تعدادي توريست ! و مسافر دارد كه ظاهرا مردم اين ديار بايد از امكاناتي بر خوردار باشند كه ساده دلان بلوچ و كرد و
لر و ترك. از آن محرومند.
پرسشم . اكنون . اين است . آيا آنها كه بيست و سه چهار سال است ايران و ايراني را در تيول خود دارند و با شعار الله و رافت اسلامي حكومت ميكنند- قبول دارند كه كار و
برنامه و تز تعريف شده ودر عمل تحريف شده شان دردي از مردم دوا نكرده است و بعكس. نود و پنج در صد مردم را آزرده و منفعل و آلوده و گرفتار و نا باور و رفتارگسيخته و
ترسو و ماتم زده كرده اند - عقلا و شرعا ميبايست به تداوم آنچه كه در پيشگاه آقايان تغيير ناپذير است. تجديد نظر كنند و به آنها كه قابليت و دانش امور را دارند امكان واجازه
بدهند كه براي حفظ كيان ايران و سر بلندي مردم زجر كشيده آن. تا دير نشده اميدي ببخشند؟.
آقايان شما هركه هستيد و هرچه مي انديشيد . هنگامي عزيز و والا ومعتبر و مفخم خواهد بود كه توده ها و نه بادمجان هاي دور قاب شما را باور داشته باشند و برايتان.بجاي
ترس و واهمه . احترام و عزت قائل باشند آنها كه با فرصت طلبي ها. كلاه ها را برداشتند و به گذاشتن انبوه ريش پرداختند بيشترشان. بحكم آنچه كه متاسفانه درمملكت جاري
است. به جان مردم تهي دست افتاده اند و بخراب كردن ايمان و باور مردم سخت مشغولند.
من نميخواهم بگويم { كارهر بز نيست- خرمن كوفتن} ميخواهم بگويم آنچه كه دسترنج شما دراين سالها بوده است تابع چه منشورو موضعي است ؟. اسلامي است، لجبازي
است، خود فروشي است، دشمني و كينه توزي است؟ و يا خودتان هم در دايره اي افتاده ايد كه بجاي پاسخگوئي به خواسته هاي برحق مردم كه ولي نعمت شما بوده اند. ناگزير
به اعمال و رفتاري هستيد كه ميدانيد متاسفانه ثمره اش ويراني بيشتر ايران و خشم و خروش ستم ديده هاست .
چقدر خوب و بجا مي بود اگر پرسش مرا صادقانه قبول داشتند و در وراي بيان ساده و مختصرم. كمترين انتظار توده ها را. حس ميكردند.

صوفي ار باده به اندازه خورد. نوشش باد
ور نه . انديشه ي اين كار. فراموشش باد
آنكه يك جرعه مي از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود . در آغوشش باد
حافظ



۱۳۸۱ خرداد ۲۹, چهارشنبه


روزگار مسخره اي است ؟!
داشتم مجله معروف{تايم} را ورق ميزدم. چشمم به تصاويري افتاد كه گوشه هائي از جامعه پس از{طالبان} را در افغانستان نشان ميداد.
يكي از اين عكسها. دامن و كفشهاي پاشنه بلند خانمهاي افغان را كه در يك مجلس عروسي حضور داشتند نشان ميداد. زير اين تصوير. خبرنگار با خرسندي نوشته است.
استفاده از دامن و بپا داشتن كفش بلند و رنگين. براي بانوان افغاني. تاهمين چند ماه پيش جرم بود و اصولا زن ها حق نداشتند كه از خانه هاي خود خارج شوند!.
جدا روزگار مسخره اي است. معيار هاي آدمي و انساني. بخصوص در ممالك به اصطلاح اسلامي وبر خورداري از حقوق و حدود توده ها چگونه تعبير و با چه اندازه
هائي. تعين ميشوند!.
يكي به ضرب شديد ترين اهانت ها. نجابت را در {كيسه پوشي} ميداند و ديگري {رهائي} را در {كفش پاشنه بلند}!.
آنكه تحقير ميكند نامش را فرمان الهي ميگذارد و آنكه {تحسين} ميكند اسمش را ..........



چرا {بهشت} اين قدر سوت و كور است ؟!
× يكي از آقايان ائمه جمعه. درسن 110 سالگي مرد و يكراست به بهشت رفت.
هنوز هفته اي نگدشته بود كه از تنهائي به تنگ آمد و به قصد گردش. به طرف {جهنم} روان شد.
وقتي به جهنم رسيد. ديد عجب شور و غوغائي بر پاست. زن و مرد مشغول رقصيدن هستند و ميز ها. مملو از خوردني و نوشيدني است!.
با تعجب پرسيد اينجا چه خبر است؟ ريش سفيد ! جهنم جواب داد. اين كه چيزي نيست. ما مشغول ساختن آسمان خراش هاي متعدد و مراكز تفريح و تاتر و سينما هستيم!.
آقا. با ناراحتي سئوال كرد پس چرا بهشت اينقدر سوت و كور است؟ .
ريش سفيد پاسخ داد. بايد هم باشد. هيچكس حاضر نميشود براي چهار-پتج تا امثال شما. سرمايه گذاري كند!.

۱۳۸۱ خرداد ۲۸, سه‌شنبه


دو خبر خواندني و جالب از كشور همسايه.{تركيه‍}
ميدانيد كه تيم فوتبال كشورتركيه در جام جهاني 2002 شركت دارد و با ارائه چند بازي خوب. جزو هشت تيم صعود كننده نيزقرار گرفته است.
باز همه ميدانيم كه در رشته هاي ورزشي. خاصه در بازي فوتبال. حمايت هاي مادي و معنوي از بازيكنان. يكي از دلايل توفيق آنهاست.
و.... حتما بهمين دليل بوده است كه دولت تركيه خانواده همه ي باريكنان را همراه تيم به جام فرستاده و با اين كار سنجيده خود. مسلما موجبات رضايت بيشتر رواني نفرات تيم
را فراهم كرده است.
باين ترتيب اكنون بهتر ميتوانيم بخشي از شكست مردان {پاطلائي} خودمان را بشناسيم و باين موضوع تاسف بار توجه كنيم كه حضورو تماشاي بازي فوتبال براي زنان{مسلمان!}
درايران امروز. قدغن هست و حتي همسر و يا نامزد يك بازيكن حق تماشا وتشويق شوهر خود را ندارد !.

.... اما خبر دوم ؟
در شرق كشور همسايه. تركيه . پليس اعلام داشته است كه محصلين مدارس هنگام اخذ كارنامه خود- چنانچه مردود شده باشند ميتوانند از پليس كمك بخواهند و در معيت آن ها
بخانه هايشان بروند!.
قضيه ازاين قرار هست كه گويا بسياري از پدران و مادران . هنگامي كه از رفوزه شدن فرزندان خود مطلع ميشوند در نخستين واكنش. كتك مفصلي به آنها ميزنند كه در برخي
موارد منجر به مصدوم شدن آنها ميشود. ظاهرا پليس . وظيفه دارد تا به والدين بچه هاي رفوزه شده تفهيم كند كه اگر در صدد آزار بدني آنها بر آيند. با قانون طرف خواهند بود!.



بد نيست بدانيد كه......
در سالهاي اخير در آمريكا از ميزان جرم و جنايت كاسته شده اما بر جرم و جنايت {جوانان} افزوده شده است.
بسياري از كارشناسان و مردم عادي. براين باورند كه علت اين افزايش. يكي بازار داغ طلاق و دسترسي آسان به{اسلحه} هست.
اغلب والدين نيز. جامعه و تلويزيون ها را مقصر ميدانند. يك دانشجوي رشته علوم اجتماعي كه تز دكتراي خود را به تحقيق در مورد شرارت جوانان و علت يابي آن انتخاب
كرده است مي گويد.
براي آگاهي از اينكه آيا والدين مواظب نو جوانان خود هستند . ساعت 10 شب به 12 خانه تلفن زدم تا از والدين بپرسم آيا ميدانند هم اكنون فرزندانشان كجا هستند ؟ كه در
هر 12 مورد. اين فرزندان بودند كه گوشي تلفن را بر داشتند و بمن گفتند . نمي دانند والدين آنها كجا هستند؟!.


۱۳۸۱ خرداد ۲۶, یکشنبه


ثروتمند ها. ثروتمند ترميشوند
آمار نشان ميدهد كه در ايالات متحده. پولدارها. پولدارتر شده اند و طبقه بالاي متوسط. ازميزان تروتش كاسته شده و فقيرها. فقيرتر شده اند.
در ايران نيز همين وضع. منتهي در حد بسيار شديد تر وجود دارد. عده اي آن چنان به ثروت هاي افسانه اي رسيده اند كه نميدانند چطور بايد آنرا نفله كنند! و عده زيادي محروم
از همه چيز هستند.
رفيقم ميگفت : بدنبال گوشت خوب مي گشتم. جلوي يك قصابي كه گوشت ها را پشت شيشه آويزان كرده بود ايستادم. خانم و دختري تقريبا بيست ساله هم ايستاده بودند. هنوزپايم
را بداخل قصابي نگذاشته بودم كه شنيدم دختر به مادرش ميگفت: بيا برويم. ما فقط ميتوانيم از پشت شيشه گوشت ها را تماشا كنيم.
درود به ( الفباي غيرت. غيرتمندان!!).
تا بعد خدا يارتان باد .

۱۳۸۱ خرداد ۲۵, شنبه

به نام آفریدگار هستی

با درود به هموطنان عزيز ايراني و همه دوستان فارسي زبان در (اينترنت)
استقبال دوستان از وبلاك و همچنين تشويق و هدايت عزيزاني كه در تهيه و ارائه آن زحمت كشيده اند و وقت صرف كرده اند مرا نيز به جمع شما ملحق كرد واين اجازه واين
امكان را بمن داد تا بتوانم با هموطنان علاقمند باب سخن بگشايم و از اين راه . مسلما دوستان خوب و نازنين و موثري جستجو كنم.
دوست دارم تا در آغاز كلام از ايران . يعني از هويت ملي مان سخن بميان آورم و براي رنجها و نابساماني هاي بيشماري كه دراين سالها متحمل شده اظهار تاثر و ابرازنگراني
بكنم.
هنگامي كه به گذشته و به تاريخ كهن كشورمان بر ميگردم و سرگدشت (ايران هميشه جاويد) را مرور ميكنم و بعد به سالهاي اخير مي پردازم و قصه پر غصه(انقلاب)رادوباره
وسه باره و چندباره مطالعه ميكنم - ازاينكه خام بوديم و فريب خورديم و از اينكه با باور توده ها بازي كردند و فريب دادند. سخت متاثروخشمگين ميشوم.
به زندگي و بخصوص به روش ديگر مردمان در كشورهاي توسعه يافته و پيشرفته مي نگرم و در پس همه ي كژيهائي كه سياست مداران و گردانندگان اموربراي بدست آوردن
سهمي بيشتر- مرتكب ميشوند - ريشه ي زورگوئي و استثمارشان را در ناداني و در جهل مركب كساني مي بينم كه بجاي تلاش براي درك و فهم توده ها با رواج افكار پوسيده و
رفتار قرون وسطائي به روشني آب به آسياب غارتگران مي ريزند و امكان شناخت و رشد و باروري را ميگيرند و بجايش تخم (مسئله و روايت و حديث!) ميكارند.
در اين سالهاي جنگ و خشونت و سركوب و جدال. ايرانياني كه هر يك قادر به احياي سرافرازي و سربلندي فرهنگ و اقتصاد مملكت بوده اند براثر فريب گروهي واپس گرا به
بيگانه روي آوردند و بنام آواره آمدند و آوازه ي خاص و عام شدند.- بزرگان فرهنگ و علم و دانش و اقتصاد ايراني. امروز در سراسر اروپا و آمريكا از شهرت بالا و بسزائي
برخوردارهستند.
در اين سالهاي اختناق و سالهاي توهين و تحقير. بسياري از مردان و زنان والاي ايراني كه صاحبان انديشه و ابتكار بوده اند و نخواسته و يا نتوانسته اند ترك وطن كنند- در برابر
آنها كه تا توانستند شعار(خودي و غير خودي)سر دادند و به آزار بقول خودشان غير خوديها پرداختند - هيج مكان امني را بهتر از گنج خلوت و خانه نشيني نيافتند و در مقابل بي
حسابي ها و بي توجهي ها و تهمت و انگ زدنهاي ناجوانمردانه. سالهاست سر در لاك خود كرده اند .
در اين سالهاي پر رنج و اضطراب . جوانان ما روزگار تلخي داشتند و بخلاف دوران شكوفائي شان.{ جواني}. زير شديد ترين و در عين حال بهم ريخته ترين فرامين ضد ونقيض
پژمردند و قرباني شدند . جاي دريغ و درد و افسوس نيست كه همه ي اين مصيبت ها بنام خدا و منسوب به اسلام. بر مردم تحميل شد و ته مانده هاي باور و توكل و تحمل را از
آنان زدود. ؟.
به راستي و به دور از هرگونه انگ و برچسبي. آنچه كه بر مردم ايران تحميل شد كار مردان خدا بود؟؟ و آنها كه در نهايت سماجت .حتي سخن از الفباي (غيرت) ايراني ميكنند
تمام اين همه بيداد و زور و دروغ و فقر و فساد و اعتياد را كه بر مردم ايران تحميل شده است و جاي انكار باقي نگذاشته است . دليلي بر وجود (غيرت) درخودشان احساس مي
كنند؟. تابعد خدا يارتان باد .