۱۳۸۷ بهمن ۱۱, جمعه

سی سال گذشت - یک یادداشت ساده اما بسیار خواندنی



آنچه می‌نویسم ! تک مضرابهای خاطره‌ ای است که بی‌مناسبت با سالگرد شروع خلافت اسلامی نیست

اوایل پیروزی انقلاب بود، خیابانها صحنه درگیری، سربازی را به خاطر دارم که برای تماشای محل - روی پشت بام ما آمده بود، خاطره خیلی دوریست! اما خوب به یاد دارم! مردم شیرینی میدادند و این سرباز با طناب بلند جعبه شیرینی نخودچی تقدیمی مردم را کشید بالا! و من از همان زمان عاشق شیرینی نخودچی شدم

دو یا سه سال از انقلاب(!) گذشته، ساعت نُه شب، تهران قدیم شبها خواب داشت! آرام و ساکت بود! و ناگهان صدای انفجار! دقیقا زیر پنجره، یک ون فولکس نارنجی و آنچه من به خاطرم مانده یک جوی خون که از کنار پایم میگذشت! اینها گروهکی(!) بودند و کمیته در تعقیبشان- سهوا یا عمدا نارنجکی در ماشین منفجر شده بود و زن و مرد هر دو مُرده بودند

خاموشی! چراغ نفتی! شمع!- بعد از شروع جنگ! بعد از آواره شدن دوستانمان از خرمشهر! بعد از دیدن یخچالی که ترکش از یکطرف وارد و از جهت دیگر خارج شده بود، نوبت تهران رسیده بود

صدای آژیر قرمز! وحشت! پناهگاه! و من که به آسمان نگاه میکردم تا شاید نور بمبی که بر سرمان می آید را ببینم، تا شاید حدس بزنم این محله کدام عزیزم هستش که در آتش میسوزد
جنگ پیشرفت کرد! پیشرفته هم شد! خیابان گیشا!- می‌گفتند جشن تولد کودکی بوده‌! و الان خرابه! ظاهرا این موشک کشور دوست و برادر همسایه(!!) این شادی کودکانه را هم بر ملت ما نمیخواست

جای دیگر! برخرابه های خانه چهار طبقه چیزی نبود مگر چند شاخه گل که مردم گذاشته بودند! میگفتند یکی حمام بوده! و این آهن قراضه لحظاتی قبل ماشین بوده و این موج انفجار به این شکل تبدیلش کرده

و این خون باقیمانده جنازه مادریست که موج انفجار خودش و نوزاد در شکمش را به کام مرگ کشانده! ترس! هراس! ناامیدی
صف!- روزنامه کیهان بیست نفر!. ناچار! روزنامه اطلاعات میخریدم! صف کمتری داشت! و گاهی اصلا صفی نداشت!- نوشابه نبود، با این آقا ساندویچی محل کلی لاس میزدیم که یک جعبه نوشابه برای ما بگیرد. سیگار سهمیه ای شده بود! این بقال زرنگ محل ما سیگار را فقط با پفک نمکی به مردم میفروخت

بنزین کوپنی شد! مثل باقی چیزها

آزادی خرمشهر،در کنار دوستم بودم! بعد از ویرانی شهرش اسم و فامیلشان شده بود، جنگزده! آن همه غرور شده بود مسافر دائمی “هتل بزرگ تهران!” که امروز دیگر حتی اثرش هم زیر پل سیدخندان نیست

ایران نبودم! پروازهای به ایران کنسل شد! میگفتند امنیت پرواز نیست! هر روز خبر از موشک باران و تخریب شهرهای مختلف ایران می‌آمد! میگفتند در تهران آموزش درست کردن لباس ضد شیمیایی به مردم داده شده! به سختی برگشتم! فرودگاه مهرآباد

-موز؟! نه آقا غیرقانونیست

برادر این چهارتا موز برای بچه هاست! سالهاست ندیدند، سوغاتیه

- نه! نمیشه

خلاصه این چهارتا موز هم زیر پا له شد

شور داشتم! من هم میروم جنگ! سربند قرمز یاحسین بر سر! عموجان از جبهه آمده بود! پسر عمه از مهران چند تا چتر منور یادگاری آورده بود

تیرماه شد! اعلام قبول آتش بس و نوشیدن جام زهر! اما هنوز جنگ بود! بقول برادران ما لیاقت شهادت نداشتیم

مهمانی خانوادگی!- کمیته! بگیر و ببند! ما جزو ضد انقلاب ها هستیم! لباس لختی؟ مشروب؟ لهو و لعب؟
خمینی مُرد! قیامت بود! من هم رفتم! مُصلی تهران! نزدیک این آکواریوم بالای کانتینرها! برادر میشه من هم بیام بالا!؟ - چیزی نیست آقا! موج آدم مسیر را تعیین میکرد، از پشت بام خانه های اطراف آب و گلاب برسر مردم میریختند

چهارشنبه سوری، حمله کمیته!- پاترول های دو رنگ!- متفرق شوید!- حمله به جوانان!- آتش زدن پاترول! فریاد یک زن و کندن روسریش وسط خیابان که بی‌غیرتها رفیقتان را دارند میزنند!- حمله به نیروهای کمیته!- فرار کمیته به یک ساختمان دولتی تا رسیدن نیروی کمکی

سال بعد! باز هم چهارشنبه سوری! لگد! چماق! کوچه بن بست! - من که از دیوار حیاط خانه بغلی رفتم بالا! اما این برادران غیور بسیجی که از پشت وانت پیاده شدند به دختر و زن مردم رحم نکردند! صدای ضجه و فریاد! و من شجاع که دیروز قصد رفتن به جنگ داشتم از پشت دیوار فریاد میکشیدم نزنید مادر فلانها! نزنید

ایست - بازرسی!- نوار کاست تو ماشین داری؟- جان مادرت این چیز بدی نیست،- دو تا داریوش داره! سه تا هایده! - نه باید بریم مرکز! بابا شب عیده اذیت نکن! بیا این هم عیدی شما! - برو! از این چیزها گوش نده!
خاتمی رو میشناسی؟ من که رای نمیدم! نه بیا این فرق میکنه! ببین طرفدارش همه ژیگول هستن! دستور دادند همه باید به ناطق رای بدهیم! من اصلا رای نمیدم! -عجب صفی! آقا رای ما رو هم بگیر! برادر ریشو مسجد گفت چند سال دیگه میایی میگی پشیمونم از اینکه به خاتمی رای دادم! نمیدونم ناکس از کجا فهمید من هم اینوری هستم

باز هم تیرماه! انقلاب شده؟ اتوبوس آتش زدند؟ کجا شلوغه؟- فلانی جان مادرت مراقب خودت باش! کی رو گرفتند؟ کوی دانشگاه؟..ضیاء آتابای!، شهرام همایون!... صدا تیراندازی میاد! میدان ولیعصر ساعت 8 یا 9 شب! آقا فرار کن دارن میان اینطرف! تاکسی؟ - جمیعتی که به طرفت میدوند و تو هم با جمعیت همراه میشی! از کجا و کی فرار میکنند؟ به کجا و کی پناه میبرند؟ اصلا چی میخواهند؟

تازه به بوی خوش تغییر عادت کرده بودیم! و ناگهان یکی از پنجره پرید! مردی ناشناس که چندماهی شهردار تهران شد! کسی نمیداند چی فکر میکند!. احمدی‌نژاد! که می گفت :ما به لباس پوشـــــــیدن مردم کــــــــــاری نداریم

بگیر و ببند!- دوباره گشت های ارشاد!- قاضی!! مرتضوی!- سنگسار! - همجنسگرا نداریم!- وبلاگ نویسان برانداز هستند! -جاسوس اسرائیل!- تحریم سیاسی و اقتصادی ایران! بانکهای دنیا ایران را تحریم کردند!- بنزین کارتی شد!-! و اقتصاد مملکت هر روز با شتاب بیشتری در این سراشیبی سقوط میکند

آن ور دنیا خبر از احتمال حیات در ورای زمین میدهند این ور دنیا دعوا سر ناخن لاک زده و چکمه (تبرج!!) خانم ها هستش! - آنجا سیاه‌پوست را نفر اول مملکت میکنند! اینجا هنوز آوردن اسم داریوش حرام است! و منشی شیرین عبادی به جرم بهایی بودن بازداشت میشود

البته ایرادی ندارد! در عوض ما همه می‌رویم بهشت! البته منظورم بهشت زهراست! که امیدوارم تا نوبت ما برسد جای خالی داشته باشد وگرنه این آخرین امیدم هم ناامید میشود

اینها تلخ بودند؟ نه شیرین و تلخ با هم بودند! اما تلخی‌های این سی سال اینقدر زیاد بودند که از شیرینی چیزی نفهمیدم! همیشه در اوج شادی دائم نگران هر لحظه ریختن ماموران بودم

زندگی این نیست که ما داشتیم! به جرات ما نسل سوخته ایران هستیم! هرچند هیچ تضمینی هم نیست که نسلهای بعد از ما هم روزگاری بهتر داشته باشند

بر گرفته از وبلاگ فضول باشی


۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

سی سال " سیاه " گذشت




روزهای منتهی به بهمن ۱۳۵۷ را به خاطر می‌آورید؟ روزهایی که همه بودند؛ حتی کسانی که در زمره موافقان هم نبودند، دست‌کم رويدادها را به دقت و از نزدیک دنبال می‌کردند. همان روزها بود که سرنوشتی ديگر برای ايران رقم خورد

__________________________

خلافت اسلامی به شدت درحرکت مردم ایران به سوی پیشرفت و زندگی بهتر وقفه ایجاد کرده و بنا به نیازهای مربوط به حفظ مشروعیت درونی خود آزادی‌ها و حقوق طبیعی مردم ایران را تحدید می‌کند و دائما آنها را در معرض خطر قرار می‌دهد
شکاف میان شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران آن طور که اکنون هست و آن طور که براساس فرافکنی هر منحنی پیشرفت در هر یک از این زمینه‌ها به زمان حال می‌توانست باشد، بسیار عمیق است

۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

بد حجابی !! . رفتار مشمئز کننده ماموران رژیم با زنان




نگاهي به موج جديد طرح امنيت اجتماعي در تهران- زنان تهراني در زمستان بايد چه لباسي بپوشند؟


ساعت 6 عصر از سر كار بر ميگردم .زمستان است و هوا زود تاريك مي شود. همسرم نيز همزمان با من ميرسد. من 4 صبح سر كار ميروم و همسرم 30/7 صبح. طبيعي ست كه هردو خسته ايم و بي رمق ... از نگاهش مي فهمم كه مي خواهد چيزي بگويد. صبر مي كنم تا خودش سر حرف را باز كند. بعد از نوشيدن چاي بالاخره به حرف مي آيد
- من بايد برم بيرون ..زود برميگردم ...و من مي فهمم كه اتفاق بدي رخ داده است. نيازي نيست عنوان كند. از فركانس هايش مي فهمم .- چيزي شده ؟و نگاهش مي كنم- فرحناز رو چهار راه ولي عصر گرفتن.- كي ؟ براي چي ؟- گشت ارشاد گرفتدش

.برايم قابل درك نيست. فرحناز از دوستان صميمي ماست. 39 ساله است . متاهل و داراي پسر بچه 9 ساله باهوشي به نام امير حسين. شوهرش نيز 3 روز است براي ماموريت اداري به شهرستان رفته است. شمالي ست و در تهران جز ما كسي را ندارد. فرحنازتيپي نيست كه گشت ارشاد او را جلب كند. اين را بخوبي ميدانم

زنگ موبايل بصدا مي آيد. فرحناز است. اطلاع مي دهد كه آنها را به پايگاه خيابان وزرا مي برند. همسرم براي فرحناز، دمپايي، مانتو، چادر و مقنعه برميدارد. زنگ ميزنم به تاكسي تلفني . سريع مي آيد و حركت مي كنيم. غروب تهران با ترافيك اش وقتي كه كار داري ملال آور است

به مركز امنيت اجتماعي و اخلاقي!! واقع در خيابان وزرا ميرسيم. و داخل مي شويم. سالن بزرگي ست كه مملو از جمعيت است وبر در و ديوار كتبيه هاي محرم را نصب كرده اند. و جمله اي براي تاكيد بر امر به معروف و نهي از منكر كه اين روزها دستاويز اين جماعت شده است

در بزرگي در روبرو قرار دارد و پيشخوان چوبي بزرگي كه دو سرباز و يك لباس شخصي پشت آن نشسته اند. وسط پيشخوان با ميله اي فلزي به دو قسمت تقسيم شده است كه سمت راست اطلاعات خواهراني ست كه جلب شده اند و سمت چپ به برادران تعلق دارد. سمت چپ پيشخوان نيز دري كوچكتر قرار دارد كه سربازي جلوي آن نشسته است

برخوردهاي مسئولين به شدت توهين آميز و مشمئز كننده است. به سمت اطلاعات خواهران!! ميرويم و اسم و نام خانوادگي فرحناز را مي گوئيم. سرباز به ليست بلند بالايي كه در دست دارد نگاهي مي اندازد و عنوان مي كند كه هنوز آنها را نياورده اند

روي صندلي انتظار در كنار جمعيت كثيري كه اكثر آنها خانم هستند مي نشينيم. برخي عصباني اند و در حال اعتراض ، برخي به آرامي مي گريند وبرخي با تلفن هاي همراهشان مشغولند. با كساني كه دور و برمان نشسته اند صحبت مي كنم تا علت مراجعه شان را جويا شوم

خانم ((م)) دبير است و دختر 17 ساله اش را گرفته اند . خودش هم نمي داند چرا. چون دخترش مانتوي كوتاه هم نپوشيده است و از كلاس كنكور كه خارج شده او را گرفته اند. آقاي ((ف)) جواني ست 28 ساله كه دو هفته است از كلن به ايران آمده و همسرش را گرفته اند. و با لحني عصباني مي گويد : دوهفته ست اومدم ايران .. ديگه نميام

باز خوردها ي افرادي كه منتظرند متفاوت است. برخي بطور علني طراح سيستم امنيت اجتماعي!! و اخلاقي!! را لعن و نفرين مي كنند و برخي سكوت را ترجيح مي دهند

اما آنچه كه برايم بسيار جالب است مردي ست 36 ساله كه براي آزادي مادرش كه 67 ساله است به اين مركز آمده

با هم بيرون از سالن مي رويم ودر پياده رو سيگاري روشن میکنیم. مرد عنوان مي كند كه پدرش در قيد حيات نيست و او از مادرش نگهداري مي كند. از او سئوال مي كنم كه پوشش مادر 67 ساله اش چه بوده است؟ و او مي گويد: پالتو پوشيده بود با چكمه. چون برف مي اومد. تازه مادرم حاجيه خانم هم هست و دو بار مشرف شده . من نميدونم اين كارها يعني چه؟ مادرم كه دختر 14 ساله نيست.... سعي مي كنم آرامش كنم و مي گذارم تمام حرف هايش را بزند تا سبك شود.
در حالي كه ساعت 10 شب است به داخل سالن انتظار برمي گرديم. همه نگرانند از اين همه تاخير. مگر از چهار راه ولي عصر تا خيابان وزرا چقدر راه است؟

همسرم با تمام خانم هايي كه در انتظارند دوست شده است و آنها را دلداري مي دهد. بالاخره ماشين گشت ارشاد از راه مي رسد. يك مامور زن ليست جديد را بعد از دقايقي مي آورد. اسم فرحناز هم جزو ليست است. دمپايي ،چادر، مقنعه و روپوش را تحويل پذيرش مي دهيم . بعد از دقايقي با فاصله همه آزاد مي شوند. فرحناز هم در حالي كه ارشاد شده با چادري كه روي سرش لخ لخ مي زند و برايش كوتاه است بيرون مي آيد. بشدت عصباني ست و معلوم است بدجور ارشاد شده است. !- كارت شناسايي مان را تحويل مي دهيم و مشخصاتمان بعنوان ضامن ثبت مي شود

اينك فرحناز آزاد است. چادر بر سر و دمپايي به پا ارشاد شده است. خانم 67 ساله هم مي آيد. مادربزرگي فلفل نمكي ست مثل همه مادر بزرگ ها كه در قصه ها خوانده ايم . با لبخندي بر لب از روي شرم و حيايي زنانه

باتفاق فرحناز و همسرم بيرون مي آئيم. دم در مكان مناسبي ست براي كساني كه با ماشين مسافركشي مي كنند. دربست ماشين مي گيريم و مي گذاريم فرحناز حرف بزند.- داشتم از چهار راه ولي عصر رد ميشدم برم خونه ، دختره!! جلوي گشت ارشاد صدام كرد. گفت برو بشين تو ماشين. هرچي گفتم مگه من چيكار كردم ؟ جوابمو نداد. يكي شون داخل ماشين بود. ازش پرسيدم راست ميگن شما رو از بين دختر فراري ها انتخاب ميكنن؟ گفت : نه ... كي گفته؟ گفتم : راست ميگن بخاطر هر يه نفري كه تحويل ميدين 5000 تومن ميگيرين؟ گفت : اينا شايعه ست

گفتم : حالا با ما چيكار ميكنن؟ گفت : به خونواده تون زنگ بزنين ،براتون دمپايي و روپوش و چادر و مقنعه بيارن. بار اول تعهد ميدين. بار دوم ميرين دادگاه و جريمه نقدي داره و بار سوم حبس داره. گفتم: اگه كسي ،تو تهران آشنا نداشته باشه چي ؟گفت: اينقدر بايد بموني كه يه نفر بياد و ضمانتت رو بكنه

فرحناز شرح داد كه چكمه اش را كه براي زمستان به قيمت 75000 تومان خريده بود از او گرفته اند. همچنين پالتوهاي گران قيمتي كه بر تن ارشاد شوندگان بوده را نيز ضبط كرده اند. اكثر خانم ها را نيز بخاطر پالتوي كوتاه و چكمه جلب كرده اند و علت تاخير هم اين بوده كه دستور داشتند ماشين پر شود و بعد حركت كنند

يك عكس تمام قد با شماره نيز از آنها گرفته اند و به همراه تعهد نامه ضميمه پرونده كرده اند. از فرحناز درباره ديگران جويا مي شوم. مي گويد: دختر 17 ساله اي را در حين جدا شدن از دوستانش بخاطر دست دادن با پسري جلب كردند!!. و بقيه را بخاطر پوشش نامناسب

.راننده ماشين نيز به حرف مي آيد و از قول خودش مي گويد: - من كارگر يه كارخونه بودم . تعديل نيرو شد! و مارو اخراج كردن. با همين پيكان كار مي كنم و آ‍ژانس ها هم بخاطر اين كه ماشينم پيكانه و مدلش پائينه قبولم نمي كنن. هر شب اينجام و خودم هم دارم افسرده ميشم. نمي دونين چه آدم ها و خونواده هائی رو مي گيرن ميارن اينجا

از خودم بدم اومده.به خانه فرحناز مي رسيم واو پياده مي شود. دغدغه امير حسين را دارد كه تنهاست. و من و همسرم به سمت خانه حركت مي كنيم

تهران ، درشبي سرد و زمستاني ، آرام خوابيده است. و شايد نمي داند زير پوستش چه اتفاقاتي رخ مي دهد. به خيابان هاي خلوت نگاه مي كنم و ياد حرف محمود احمدي نژاد در روزهاي اوليه كانديداتوري اش مي افتم كه گفته بود كار ما اين نيست كه يك پسر و دختر را بخاطر آرايش مو و لباسش بگيريم. ....و فكر مي كنم مردمي كه اين همه مشكل مالي و اقتصادي دارند، حد اقل كاري كه مي شود برايشان كرد ، اين است كه سر به سرشان نگذاشت

مي انديشم كه با ديدن پليس!! كه حافظ امنيت و ناموس مردم بايد باشد ، چقدر چندشم مي شود. به اشك هاي مادري مي انديشم كه نگران دختر 17 ساله اش بود كه مبادا بلايي سرش بياورند.به ايران، تهران، وضعيت زن ايراني و حقوق بشر مي انديشم

به خانه ميرسيم. ساعت 30/11 شب است. و من ميروم تا بخوابم. چون ساعت 4 صبح بايد بيدار شوم. و با خود فكر مي كنم :زنان تهراني در زمستان بايد چه لباسي بپوشند؟


محمد حسن يوسف پورسيفي دكتراي فلسفه علوم رسانه تهران - ديماه 1387

۱۳۸۷ دی ۲۸, شنبه

تا بیست میلیون نفر در ایران زیر خط فقر زنده مانی ! میکنند


اوج بی حسابی- تاراج ثروت ملی - آشفتگی و بهم ریزی.....و گرسنگی ساده دلانی که زیر بار " شعار "هر روز گرسنه تر میشوند
*****
در حالی که عبدالرضا مصری، وزیر رفاه (!)اعلام کرده که خط فقر شدید در کشور وجود ندارد و قدرت خرید مردم افزایش یافته است!، رضا ثروتی، نماینده بجنورد در مجلس اعلام کرد که در حال حاضر، ۱۴ میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‌کنند

روز دوشنبه، بیست و سوم دی‌ماه، دومین مجلس کارگری ایران، با حضور نمایندگان عضو فراکسیون کارگری مجلس، مسئولان خانه کارگر و فعالان کارگری، در محل قبلی مجلس شورای اسلامی تشکیل شد

موسی رضا ثروتی، نماینده مجلس، در این جلسه اعلام کرد: «جای تاسف است که بگویم ۱۰ میلیون نفری که زیر خط فقر بودند در حال حاضر به ۱۴ میلیون نفر افزایش یافته‌اند». این در حالی است که پژوهشگران تعداد افراد زیر خط فقر را بیش از این دانسته و تخمین می‌زنند که تا ۲۰ میلیون نفر در ایران، زیر خط فقر زندگی می‌کنند
آخرین آمار رسمی مربوط به خط فقر در سال ۱۳۸۳ و از سوی وزارت رفاه ۱۰ میلیون نفر اعلام شد. از آن تاریخ تا کنون، دولت(!) هیچ آمار رسمی‌ای در این مورد ارائه نداده است. این در حالی است که وظیفه دولت است تا هر سال رسما خط فقر را اعلام کند
پنج معیار جهانی برای تعیین خط فقر عبارتند از : سلامت، آموزش، اشتغال، توانمندسازی و غذا. اعلام تعداد ۱۴ میلیون نفر زیر خط فقر در حالی است که برخی از کارشناسان معتقدند برای ایران باید خط گرسنگی را در نظر گرفت نه خط فقر؛ یعنی تعداد کسانی که از میان این پنج عامل به هیچ‌یک دسترسی کافی نداشته و میزان تغذیه آنان نیز کمتر از معیارهای جهانی است


برای ثبت روز های جهانی ! تقویم خلافت اسلامی جا ندارد



در تقویم سالی که رو به اتمام است، علاوه بر روز "جهانی شیرمادر"، روز من درآوردی" مادر و پدر"، "روزجهانی خانواده"، "روزجهانی بچه های محل"، "روزجهانی مبارزه با اوباش" و همچنین سالگرد ازدواج حضرت علی و فاطمه و تبدیل روز در گذشت امام رضا به "روز شهادت امام رضا" و... "همایش جهانی شیرخوارگان حسینی" ثبت شد

چون تقریبا هیچ صفحه خالی در تقویم سال 1387 باقی نمانده و برای روزهای جهانی عربی هم نقشه هائی وجود دارد، احتمالا ممکن است امسال یک ضمیمه تقویم سال برای ثبت روزهای جهانی جمهوری اسلامی منتشر شود و یا به کشورهای عربی و اسلامی پیشنهاد خرید صفحات خالی تقویمشان داده شود و قید شود که اگر خودشان ندهند، سپاه خودش می گیرد


peiknet.com

۱۳۸۷ دی ۲۵, چهارشنبه

مدعیان اسلام ناب . این چنین "حرمت شکنی " میکنند - باید گریست ؟ یا خندید ؟


نگرش از نقطه نا ممکن




* زود یاد گرفتن و دیر فهمیدن ، آفت کوچکی نیست


ما مردم ساده ای هستیم . ساده تر از آن که باید باشیم. البته نا گفته پیداست که بسیاری از ما ، خودمان را زرنگ ترین مردم می شماریم

برخی میگویند که ما از خودمان هم زرنگ تریم !..... این پندار ها ویژه همه آنها ئی است که نمـــــــی توانند از نقطه نا ممکن به خودشان بنگرند۰
نقطه نا ممکن ؟! - یعنی نقطه ای بیرون از کیسه تن خود . یعنی این که از تن خودت بزنی بیرون و چند قدم از خودت دور شوی و به خودت بنگری.... آنگاه میتوانی از چشم انداز دیگران به خودت نگاه کنی و اگر از دوران کودکی و خود شیفتگی به سلامت گذر کرده باشی خودت را بیگانه وار ، وارسی و بررسی کنی۰
گفتنی است که تنها فرد خود شیفته نیست که میتواند با ماندن در لاک خود، خویشتن خویش را تافته ی جدا بافته بپندارد . این بلای شوم میتواند بر سر قوم و قبیله و جامعه هم بیاید.... مگر پیروان هر دینی ، آئین خود را بر تر از دیگران نمیدانند؟

فرهنگ ها و ایدئولوژی ها و گروه ها و گروهک های فشار نیز بدین گونه اند...۰
مگر نگفته اند که " هنر نزد ایرانیان است و بس ! " ... بله - ما مردم بسیار خامی هستیم . البته ما تنها نیستیم ها . خوشبختانه و یا بدبختانه ، خامی انحصاری نیست . اما خب ، ما هم هستیم !.... و امروز مان هم همین را میگوید!... مردمی ساده و خام

تنها با شما نیستم ها . گمان هم نکنی که دارم ناسزا میگویم . نه منظورم این است که( اکثریت ) ما آمادگی زندگی در دنیای بسیار پیچیده کنونی را نداریم ...همه چیز برایمان زود " تعریف " میشود و زود " آشنا " میشود و رمز زدائی میگردد!.... ما همه چیز را زود یاد میگیریم و دیر هم می فهمیم که زود یاد گرفتن میتواند کار دست آدم بدهد۰
بله ! .... زود یاد گرفتن و دیر فهمیدن ، آفت کوچکی نیست

اندیشه خود بر تر انگاری درانسان ریشه ای دیرینه دارد و چه جنگ ها و جدل ها که برسر این اندیشه باطل به راه نیفتاده است

این " اندیشه "، خامی را گسترش میدهد و سادگی را پرورش ....۰

۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

واقعیت تلخ




برای در امان بودن ازشر سارقان و متجاوزان

تصویر مربوط است به برگذاری مراسم " عاشورا " به روایت و به سبک و سیاق آخوند ها


اما آنچه که دراین تصویر حکایت هولناک نا امنی و تجاوز و دزدی را به نمایش گذاشته - ارتفاع دیوار و نرده کشی آهنی روی آن است که میشود دریافت در سر زمین مومن ومسلمان پرور!! امروزمیهن ، چقدر و تا کجا توسعه و گسترش یافته است

نمونه این نرده کشی های" اردوگاهی " را " برای در امان بودن ازشر متجاوزان و سارقان." برفراز دیوار خانه های ایران اسلامی ! - همه جا میشود دید

۱۳۸۷ دی ۱۹, پنجشنبه

ایران مدیون خلافت اسلامی است



تمدن هفت هزار ساله ، امپراطوری دو هزار و پانصد ساله ، مشاهیر بزرگ بناهای باشکوه باستانی و خیلی چیزهای دیگر که داشتن هر کدوم از این چیزها برای هر کشوری مایه افتخار است و ما همه را یکجا داریم ولی زمان زیادی گذشته ولی چیزی به آن اضافه نکردیم و فقط در باد آن خوابیده ایم

دوران قاجار یک نعمت بود تا ما بدانیم که در کجای دنیا هستیم. وقتی مردم هر بار شاهد جنگی بودند که به شکست ایران می انجامید و تکه ای از ایران جدا میشد دیگر ما وارث آن امپراطوری نبودیم ، وقتی صنعت نوینی وارد ایران میشد و مردم ما برای اولین بار می دیدند که دیگر پیشرفته ترین کشور دنیا نیستند ، وقتی مردم مشاهیر دیگر کشورها مخصوصا اروپا را می دیدند که چگونه باعث پیشرفت و آبادانی کشور خویش شده اند دیگر یادی از مشاهیر و بزرگان گذشته نمی افتادند

. وقتی ….دوران قاجار باعث شد مردم ما بعد از سالها در روشنایی روز حقیقت را ببینند و درست را از نادرست حداقل در بسیاری از کارها باز یابند و بدانند که در خواب گذشته بودن دردی دوا نمی کند از همان جا شروع شد ، مشروطه آمد و مردم به جای کارهای عبث به فکر یادگیری دانش افتادند و همه چیز به مرور تغییر کرد تا ما دیگر آن کشور ضعیف و نهیف آن دوران نباشیم

همه چیز تغییر کرد- در همه حوزه ها و رشته ها تجدد گرایی آغاز شد الا حوزه دین- صد سال طول کشید که مردم به این حقیقت هم پی ببرند که دین نیز افیونی بیش نیست این که دوران قاجار باعث آن کارها شد درست ولی تغییر در حوزه دین فقط به لطف وجود جمهوری!(خلافت) اسلامی اتفاق افتاد .اتفاقی که بدون آن یک جای کار می لنگید

بله سرانجام ما هم فهمیدیم دین آنقدرها که می گفتند پاک و معصوم نیست.در این که چطور اسلام توانست هزار و چهارصد سال در ایران دوام بیاورد شاید یکی این باشد که هیچ گاه تا به این اندازه مردم از آن مطلع نبوده اند و تا این اندازه پی به (ماهیت) آن نبرده بودند ، مگر می شود همه اینها را بدون کمک جهموری اسلامی تصور کرد؟. این جمهوری! اسلامی بود که با اجرای کامل اسلام چهره واقعی این دین را به همگان نشان داد ، این کمک بزرگی بود که به ایران شد شاید که مردمانش از خواب غفلت بیدار شوند

حالا بسیاری از مردم چه آنها که دیگر اعتقادی به دین و( یا در مقیاس پایین تر) اسلام ندارند و چه آنها که هنوز به اسلام به عنوان راه نجات خود می نگرند ، به این باور رسیده اند که جایی باید جلوی دخالت همه جانبه آن گرفته شود. جایی باید برای دین هم مرزی تعیین شود وخط قرمزی باید باشد

حالا نه تنها دیگر کسی به اسلام سیاسی اعتقاد ندارد که اعتقاد بسیاری به اسلام به عنوان یک دین کامل هم از بین رفته است و همه این ها را مدیون(خلافت) جممهوری! اسلامی هستیم که اسلام را اجرا کرد و ساده دلان و فریب خورده ها دیدند که چه چیزی را برنامه رسیدن خود به سعادت قرار داده بودند


کلید ایرانی

۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

صد بار بهت گفتم اون بمب جنسی رو خنثی کن




رئیس سازمان ملی جوانان ایران گفته است که "بمب جنسی در کشور، خطرناکتر از بمب و موشک دشمن است و نیازهای جنسی نیز با ازدواج حل می‌شود


۱۳۸۷ دی ۱۶, دوشنبه

در جنگ لفظی عربده هر چه بلند تر باشد انعکاسش بیشتر است

شعار....؟ یا شعور ؟


آنها با شعار می جنگند و در جنگ لفظی عربده هرچه بلندتر باشد انعکاسش بیشتر است


۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه

بیداری فرهنگی و هویت ملی



از زمان یورش ِاعراب به ایران تا کنون ما بیش از هر از دست دادنی، هویت خودمان را زخمی و خونین پیکر دیدیم

میخواهند " ملیت " را به پای " خلافت ناب !! " سر ببرند


زیرا اعراب آمده بودند تا با ویران کردن و تاراج بردن، زبان و هویت ما را در امت جهانی مستحیل کنند.زیرا از آن بیم داشتند که ایرانیان با زبان بتوانند مردم را علیه ی متجاوزان بشورانند.به همین سبب در همان آغاز هر جا به کتاب و کتابخانه و خط و زبان ایرانی برخوردند، با بی رحمی در خور تازیان به مخالفت برخواستند و کتاب و کتابخانه ها را سوزاندند.نمونه اش در تاریخ، برخورد وقیحانه آنها با خط ِ خوارزمی است

در آثار الباقیه نقل شده است که:" وقتی قتیبته بن مسلم، سردار حجّاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هر کس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ در گذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آن که رفته رفته مردم امّی ماندند و از خط و کتاب بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت
یا آمده است:" وقتی سعدبن ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمربن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست. عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست، سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتابها جز مایه ی گمراهی نیست، خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آن همه کتابها را در آب افکندند
این دو نمونه نشان می دهد که چگونه هویت ِ ایرانی ِ ما بیش از هر از دست دادنی لطمه و صدمه دیده است.اما این هویت زخمی و پاره پیکر در طی این قرون درد و شکنج در گوشه و کنار، بوسیله ی اندک مردان تاریخ ساز حفظ شد تا به دوره ی پادشاهی ِ پهلوی رسید

دوران پهلوی در درازای تاریخ ِ ایران بعد از تازش ِ تازیان به این سو بی گمان باز یابی هویت خویشتن ِ خویش است که در قرون اعصار گم شده بود و یا رگه های کمرنگی از آن باقی مانده بود.این بازیابی و گسترش آن در تار پود ِ ملی ِ ملت ایران، بیگانه پرستان و فرهنگ ستیزان را خوش نیامد و تازشی دیگر اینبار از موضع " مدرن تر" ( بخوان فرهنگ بیگانه پرستی ) بر هویت ِ ایرانی آوردند که عاقبت ملیت ِ ایرانی را به پای خلافت ناب! سر بریدند

بر کسی پوشیده نیست که در این سی سال آنچه را که در طی ۵۷سال با خون و جگر در باز شناسی هویت ایرانی و فرهنگی ما کوشیده بودیم،سعی کردند و می کنند در این یورش ِ جدید، همه ی آن دستاوردها را گام به گام در چاه ِ ویل ِ جمکران فرو ببرند و ایرانیان را از هویت خود تهی کنند

اما نمی دانند فرهنگ و تمدنی که با همه ی داغ و درفش و خنجر و خون بر پیکر، توانسته باشد که اینچنین راست قامت بایستاد و چشمان هر ناظری را چه اینجا و چه در دنیا خیره کند، بی گمان قادر است در این زمانه ی عُسرت و درد بر این بیداد و ستم و ظلم و دشمنی فایق آید.زیرا ما قبل از هرچیز و بیش از هر موضوعی ایرانی هستیم و هویت و ملیت ما ایرانی است

جای بسی خوشحالی است که امروز جوانان ایران زمین در جستجو و تکاپوی خویشتن ِ خویش ِ ایرانی شان هستند و می کوشند تاریخ پدران و معاصر را فرا گیرند و از این خود بیگانگی و امت بودن بیرون بیایند و به هویت ملی خود که همانا ایرانی بودن است، آغوش بگشایند


کلاهی که این بار ...... باد برد







۱۳۸۷ دی ۱۳, جمعه

جنگ و خشونت و کشتار و ویرانی آموزه ی خردسالان از همه جا بی خبر شده است

کودک ایرانی

کودک لبنانی


کودک عراقی

کودک افغانی


کودک اردنی



۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه