


معمر قذافی، پیش از فروریختن آخرین ستون دیکتاتوری ۴۲ ساله لیبی، از لحظه سقوط طرابلس در ۲۲ ماه اوت و گریختن به شهر سرت، تا سقوط سرت در ۲۱ اکتبر و دقایق جان باختن به دست انقلابیون در محله «بوهادی»، شکستن خود را در درون خود شاهد بود و طعم تلخ تحقیر را در فرار روزانه میچشید.
او پیشتر رنگ تحقیر را در چهره شکسته صدام، پس از بیرون کشیدن از حفره پنهانگاهش در تکریت، و مبارک را، خوابیده در دادگاه انقلابیون مصر، دیده بود، اما خود را تافتهای میدید جدا بافته از آنها.
این حدیث مکرر برای دیکتاتورهای مانده نیز تکرار میشود، ولی تا رسیدن زمان سقوط، پرقیچیهای برگمارده بر کار، و میراثخواران چاپلوس، در گوش حاکمان زورگو همان حدیث دروغینی را میخوانند که رغبت شنیدنش را دارند: عاشقی ملت، ماندگاری دولت، شکستن توطئه بیگانگان و تنبیه مخالفان خیانتکار.
اما پیش از رسیدن لحظه نهایی فروپاشی، موشها کشتی شکسته حکومت را ترک میکنند. آنها که زیرکترند زودتر میروند. و دیکتاتور هر روز تنهاتر میشود، و ناتوانتر.
آنها که میمانند یا ابلهاند و خوشخیال، و یا بستگی دمشان به دم خدای کوچکشان آن قدر تنگ است که رهایی را ناممکن میبینند. با این وجود دیکتاتور درهمشکسته، تنها میمیرد
.radiofarda.com