۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

داستان نا شنیده ی زنان جنگ


تصویر ارائه‌شده از حضور زنان در جنگ ایران و عراق هنوز گزینشی و محدود به نقشی مشخص است. اما روایت‌های شاهدان عینی مناطق جنگی، تصویری دیگر از فعالیت‌ها و نقش زنان حاضر در مناطق جنگی را نشان می‌دهد.

سی سال قبل، صدام حسین، رئیس‌جمهور(دیکتاتور) وقت عراق جلوی دوربین‌های تلویزیونی توافق‌نامه‌ی ۱۹۷۵ الجزایر را که خطوط مرزی ایران و عراق و به‌ویژه مرزآبی اروندرود را مشخص می‌کرد پاره و دستور حمله به ایران را صادر کرد

. این اقدام صدام حسین آغازگر یکی از پرتلفات‌ترین و طولانی‌ترین جنگ‌های قرن بیستم شد. بیست و دوسال بعد از پایان جنگ، هنوز تصاویر، نوشته‌ها تبلیغات درباره‌ی رزمنده‌ها، اسرا، شهیدان و جنگ‌زده‌ها حضور چشم‌گیری در تبلیغات و تولیدات رسانه‌ای خلافت اسلامی ایران دارد.

تصویرغالبی که از سال‌های جنگ در رسانه‌های ایران منتشر می‌شود، تصویری مردانه است که زنان در این کلیشه اغلب یا نقش همسر شهید و جانباز را دارند یا مادری که پیشانی پسر رزمنده‌ی خود را می‌بوسد و بعد از شهادت او صبوری پیشه می‌کند.

این تصویر شاید برای اولین بار همین سه سال پیش ترک خورد که رئیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی در سخنرانی به مناسبت بیست و نهمین سالگرد انقلاب اسلامی، از حضور زنان رزمنده تجلیل کرد و در یک مراسم رسمی گفت:« زنان رزمنده در جنگ تحمیلی نقش برجسته‌ای داشتند و دلیرانه در کنار مردان به پاسداری از خاک کشور پرداختند.» بعد از این اعلان رسمی بود که برای اولین‌بار جعفر علی‌اکبری، رئیس شورای امر به معروف و نهی از منکر(!!) بنیاد شهید، اعلام کرد که شش هزار و چهارصد و بیست زن رزمنده در دوران هشت‌ساله‌ای جنگ شهید شدند که حدوداً سه درصد کل کشته‌شده‌گان جبهه‌های جنگ را تشکیل می‌دهند.

رنگ باختن جنسیت در هنگامه‌ی هراس

"زهره ن" یکی از زنانی است که در ماه‌های اول جنگ، در عملیات نظامی شرکت داشته است. او می‌گوید:« وقتی جنگ شروع شد من نوزده ساله بودم و با خانواده‌ام ساکن آبادان بودیم. اصلاً حاضر نبودم شهرم را ترک کنم، مادر و دوخواهرم به شیراز رفتند و من همراه پدرم که در شرکت نفت آبادان کار می‌کرد و برادرم در شهرماندیم. روزها و ماه‌های اول جنگ بحث زن و مرد مطرح نبود، دشمن هر روز پیش می‌آمد و یک قدم به گرفتن شهر نزدیک‌تر میشد و هرکه در شهرمانده بود، کمک می‌کرد و اگر لازم بود اسلحه به دست می‌گرفت تا از خاکمان که داشت از دست می‌رفت دفاع کنیم.»

"راحله غ" نیز که نه تنها در صف رزمندگان دفاع از آبادان بود، که اسیر نیروهای عراقی نیز شده بود می‌گوید:« ما زنان و مردان خرمشهر و آبادان سپر بلای تمام ایران شده بودیم. آن ماه‌های اول جنگ بحث جنسیت اصلاً مطرح نبود. هراس بود وکمبود هرچه فکرش را کنید، از رزمنده گرفته تا غذا و دارو. همه هرکار از دستمان برمی‌آمد انجام می‌دادیم. روزهایی بود که من لحظاتی به تیمار زخمی‌ها مشغول بودم، نیم‌ساعت بعد اسلحه به دست در جواب گلوله‌های بعثی‌ها، شلیک می‌کردم و ساعاتی بعد دست پیرمرد و پیرزنی تنها را گرفته بودم تا آنها را سوار ماشینی کنم که سرنشین‌هایش داشتند از شهر فرار می‌کردند.»

شهرهایی خالی از زن

بعد از چندماه اول جنگ که بهت و شوک فرونشست، نیروهای داوطلب به شکل منظم‌تری ساماندهی شدند و شهرهایی که بیش از همه در معرض بمباران‌ها بود تخلیه شد، حضور زنان نیز محدودتر شد. "زهره ن" می‌گوید:« وقتی عراقی‌ها به سوسنگرد به آن شکل وحشیانه حمله کردند و قضیه‌ی تجاوز به زنان و دختران سوسنگرد رخ داد، دیگر نیروهای نظامی شهر اجازه ماندن به ما زنان ندادند. البته در طی این سه ماه اول جنگ، هرروز هم از تعداد زنان کاسته می‌شد، خانواده‌ها با زور زنان و دختران را از شهر بیرون می‌فرستادند و یا خود زن‌ها از ترس شهر را تخلیه می‌کردند.»

این زن رزمنده تاکید می‌کند که وقتی سپاه پاسداران شکل گرفت، دیگر حتی نیروهای امدادی نیز بیشتر مردان بودند و زنان را کامل به پشت جبهه و بیشتر به بیمارستان‌ها برای مراقبت از مجروحان فرستادند. زهره می‌گوید:« بعد از اینکه خرمشهر را کامل از دست دادیم، با یک گروه رزمی وابسته به فدائیان اسلام به ایستگاه هفت آبادان رفتیم، من و دو دختر دیگر به عنوان امدادگر در حمله‌ها شرکت می‌کردیم.

در یکی از این پاتک‌ها که در منطقه‌ی بیابانی در خارج از شهر بود، همراه نیروها پیش‌روی می‌کردیم تا دشمن را عقب برانیم. تعداد مجروح‌های ما خیلی زیاد بود، آنقدر جلو رفته بودیم که متوجه نبودیم فاصله‌مان با نیروهای عراقی خیلی کم شده است. یکی از مجروح‌ها از ناحیه سینه به شدت مجروح شده بود و شش‌هایش بیرون ریخته بود، ناگهان دیدم من و او تنها مانده‌ایم و دوروبرمان کسی نیست. بلندش کردم و به دوش کشیدمش، التماس می‌کرد تنهایش نگذارم. صدایی از دور می‌آمد که می‌گفت فرار کنیم،عراقی‌ها دارند به ما می‌رسند. مانده بودم با مجروح‌مان چه کنم، بالاخره خودش گفت تو برو تا دست عراقی‌ها نیفتی.

شروع به دویدن کردم، عراقی‌ها همین‌طور تیر به سمت من در حال فرار به سمت نیروهای خودمان شلیک می‌کردند که به خطا می‌رفت. هنوز نگاه‌های آن رزمنده‌ی مجروح جلوی چشمانم است که از من کمک می‌خواست و هربار یادش می‌افتم درست مثل حالا بغض می‌کنم.»

بنیاد شهید می‌گوید تعداد زنانی که به اسارت نیروهای عراقی درآمدند، هفتاد و یک نفر بود. "راحله غ" که خود یکی از این زنان است می‌گوید تعداد زنان اسیر بیشتر از این تعداد بود و این آمار دقیقی نیست. او می‌گوید:« نیروهای ما برایشان خیلی گران تمام می‌شد که زن‌ها اسیر شوند، این حساسیت بعد تجاوزعراق به سوسنگرد و اتفاق‌های دردناکی که برای زنان سوسنگرد رخ داد شدیدتر شد.» زهره نیز می‌گوید نیروهای ایرانی به زنان نارنجک داده بودند تا در وقت ضرورت در دستانشان منفجر کنند و به دست عراقی‌ها نیفتند.

زنان و اسارت

"راحله غ" می‌گوید وقتی به دست عراقی‌ها افتادند، آنها را در اردوگاهی نظامی در بصره که نزدیک به ایران بود، زندانی کردند. او در توصیف شرایط روزهای اول بازداشت می‌گوید:« صبح تا شب و شب تا صبح بازجویی بود. زن‌ها را بیشتر به چشم جاسوس می‌دیدند و می‌خواستند به زور بفهمند چه اطلاعاتی دارند و از چه طریقی جاسوسی می‌کردند و مدام تاکید می‌کردند که حکم جاسوسی در عراق اعدام است. می‌گفتم ما رزمنده‌ایم، به سرزمین ما تجاوز کرده‌اید و داریم از خاکمان دفاع می‌کنیم. وقتی بازجویی‌های اولیه تمام شد، ما را تحویل سازمان امنیت عراق دادند و آنها هم ما را به زندان "هارون الرشید" فرستادند که زندانی امنیتی- سیاسی بود.»

اخبار رسمی درباره‌ی زنان ایرانی که به اسارت عراقی‌ها درآمدند، بسیار اندک و ضدونقیض بود. "راحله غ" تاکید می‌کند که تا مدت‌ها حتا نام زنان به عنوان اسیر ثبت نشده بود و حتا در عراق نیز به آنها نه عنوان " زندانی جنگی" که "زندانی عقیدتی" اطلاق کرده‌بودند. شواهد حاکی از آن است که تنها وقتی سازمان صلیب سرخ جهانی از طریق اخبارغیررسمی از اسارت عده‌ای از زنان ایرانی باخبر می‌شود و در نتیجه‌ی پیگیری‌های این نهاد بین‌المللی، حکومت وقت عراق ناچار به افشای نام این زنان و قبول مسئولیت می‌شود.

"راحله غ" درباره وضعیت زندان می‌گوید که آنها را دو یا سه نفری در سلول‌های کوچکی زندانی کرده بودند، جیره‌ی آب و غذا محدود بوده است و چراغ پرنور سلول همیشه روشن. او تاکید می‌کند که وضعیت بعد از آنکه زنان اسیر را تحویل وزارت دفاع عراق دادند کمی بهتر شد و می‌گوید: « بعد از آن بود که با پیگیری صلیب سرخ بالاخره این امکان فراهم شد که با خانواده‌هایمان تماس برقرار کنیم و اطلاع دهیم که اسیر شده‌ایم. شکنجه‌ی فیزیکی نیز بعد از آن برای مدت طولانی قطع شد. تا قبل از آن بسیار پیش می‌آمد که مسولان و زندان‌بان‌های عراقی ناگهان به سلول‌هایی که ما در آن بودیم حمله می‌کردند و با مشت و لگد سر و صورت و تن ما را زخمی می‌کردند. در اوایل اسارت هم با کابل به جان ما می‌افتادند.»

.dw-world.de