۱۳۸۷ آبان ۲۷, دوشنبه

ما را ترساندید . بعدش چه ؟؟






اين روزها باز شهر هاي کشور ما جولانگاه نقاب پوشان اسلحه به دست مافياي امنيتي ـ نظامي شده است. صحنه نمايش ‏قدرت و خشونت
در جهان اما، عمليات ديگري در حال برگزاريست؛ عملياتي با حضور رهبران 20 کشور قدرتمند جهان. چند کشور ‏هميشه قدرتمند و چندين کشوردر حال قدرتمند شدن.اينان قرارست "آرامش و امنيت" جهان را ضامن باشند و نه با نقاب ‏بر صورت که به اسم:برزيل، عربستان سعودي، مکزيک، ترکيه، آرژانتين، استراليا، اندونزي، کره جنوبي، آفريقاي ‏جنوبي...‏
در کشور ما آنان که داعيه رهبري! جهان اسلام و مديريت !! کره خاکي را دارند، اما باکشان نيست از بيرون افتادن ايران ‏از قافله قدرت و توانمندي.از پيوستن ايران به بس بسياران جهان.از عضويت ايران در گروه پاپتي هاي جهان. براي ‏آنان قدرت يعني سرکوب دخترکان جواني که تار مويي بيرون مي گذارند. قدرت يعني نشانه رفتن اسلحه به سينه هايي ‏که دلشان براي ميهن مي طپد
دانشجويي که از" ازغدي" نامي مي پرسد:داستان کشتار 67 چه بود؟ زني که مي گويد:زنان ‏ايران را ديگر نمي توان به خانه باز گرداند.کارگري که نان سفره اش را مي طلبد؛ ‏
به اين ترتيب در حاليکه کشورهايي بسيار در اين 30 سال از کاروان عقب ماندگي گسستند ودر قطار پرسرعت ‏شکوفايي اقتصادي و سياسي، جايي براي خويش خريدند به خرد، ايران(آخوندی) ما در سوء نيت و بي خردي جاعلين مدارک ‏تحصيلي، هر روز جايي را از دست مي دهد. جيب بي خردان سابقه دار، پرشده است امروز؛ ميهن اما حساب بانکيش، ‏منفي ست.عربستان شده است، "ملک" عبدالله که به عزت بر سر ميز مي نشانندش؛ ايران شده ست محمود احمدي نژاد ‏که عام و خاص را به خنده وا مي دارد با نامه نگاري ها و سخنراني هاي دبستاني
ترکيه، طرف بحث ست، ايران طرف ‏تهديد. هند مي گويد چه بکنيم، چه مي توان کرد؛ ايران طرف خطابست:غني سازي بس. دخالت موقوف. برزيل، ‏قرارست در نظارت بر بانک هاي جهان نقش داشته باشد، رئيس بانک مرکزي ايران در هيات دولت هم صندلي ‏ندارد....‏
کبکان سر در برف اما آنچه در جهان از دست مي دهند، به قدرت اسلحه و زندان و به گماشتگي مرتضوي ها و ‏سرداران ميلياردي، در خانه باز پس مي گيرند. يک روز با عمليات «آرامش و امنيت»، يک روز با راه اندازي کفن ‏پوشان خريداري شده به "چلوکباب" يک روز با لاجوردي، روزي با مرتضوي. گاه در لباس مصباح، گاه در حجم ‏فيروز آبادي. وقتي به نام خدا، وقتي به نام نايب برحقش!‏
اما طنز ماجرا اينجاست که اينان خود نيز مي دانند شمع اين خانه در حال فروريزيست؛شکاف هاي يک به يک اين خانه ‏را مي بينند؛ سقف ترک خورده، گسل رو به گسترش.مي بينند که اگر اين چنين نبود دسته دسته با حاج خانم ها و آقازاده ‏ها، کارت اقامت کشورهاي "قدرتمند" نمي خريدند.که مشاوران دسته چندم در آمريکا و اروپا، به التماس روانه کاخ ‏هاي قدرتمندان نمي کردند.که از سر عجز، از دوستي با مردم اسراييل سخن نمي گفتند؛ که اين سو و آن سوي جهان، ‏هفت تير کش نمي خريدند؛ که زندان ها نمي گستراندند و بر زندانبانان نقاب نمي پوشاندند. مي دانند اينان.چيزي که نمي ‏دانند اين است که بعد از حکومت ترس، چه خواهند کرد.بعد از خانه نشيني همه روشنفکران؛ همه سياستمردان، همه ‏اقتصاددانان، همه دانشمندان، همه هنرمندان...آن وقت چه؟ خزانه خالي را از چه خواهند ترساند؟ کارخانه هاي ‏ورشکسته را با چه اسلحه اي به کار خواهند انداخت؟ شکم هاي گرسنه را با کدامين قدرت، دستور سيري خواهند داد؟ ‏برق و گاز ناکافي را چگونه به کفايت فرمان خواهند داد؟ زمستان سرد را به گرما چگونه فرا خواهند خواند؟

.roozonline.com