۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

حجاب نمايشي در المپیک چین و چادر اجباری در ميهن اسلامي




اینجا کلنیک فوق تخصصی(!) بیمارستان بقیه الله در تهران است با سر در سبز و ساختمانی قد کشیده تر از دیگر سازه های واقع در خیابان شیخ بهائی

در ورودی کلنیک ،مردی سبز پوش است که مانع ورودم به کلنیک میشود و با دستش اشاره به دری میکند که رویش نوشته شده ورودی خواهران ... بجز من 2 زن دیگر در اتاقک ورودی خواهران هستند و 2 زن مامور

رو ی میز و دیوار های اتاقک پر است ازپوستر و شعار ها ، احادیث و آیات مربوط به حجاب:زن در حجاب چون گوهری است در صدف !!، ،حجاب محدودیت نیست مصونیت!! است ،خواهرم حجاب تو ازخون من رنگین تر است!! ،چادر محراب زن مسلمان است!!....یکی از زن های مامور که فقط آستین های سبزش از زیر چادر و مقنعه سیاهش پیداست تکه پنبه ای به یکی از زنان میدهد و می گوید:عزیزم !خط لب و روژت رو پاک کن. زن روسری آبی و مانتوی طرح لیر به تن دارد و پنبه را میگیرد وکارت شناسایی خود را برای تحویل چادر مشکی در اختیار مامور میگذارد و ماموردیگر با زنی میانسال که رنگ لبانش پریده است و دستانش از عصبانیت میلرزد در حال بحث است زن به اعتراض میگوید
من مریضم برای درمان دردم به اینجا آمدم. نیامدم که سالن مد!. خانم جان حال و حوصله لباس خودمو ندارم چه برسه به چادرهای که شمامعلوم نیست تو اینجا دست کیا چرخیده
زن مامورجواب میدهد خانم چادر های ما که یه بار مصرف میشن میرن دوباره شسته میشن و بهداشتین!!- شما نگران نباشین بهرحال مقررات اینجا اجازه نمیده خانمها بدون چادر وارد کلنیک بشن. دوست ندارید به اینجا نیائید!!!- زن میانسال توان ایستادن ندارد روی صندلی مینشیند بادستانی که میلرزند کیفش را باز میکند کیفش را میگرددتا کارت شناسایی خود را برای تحویل چادر به مامور بدهد، به من نگاه میکندو می پرسد:دکترم اینجا ست مطبش هم دور هست هم حق ویزیتش خدا تومن ،از کجا بیارم بدم !خانم جان من مانتویم ایراد داره؟ روسریم مشکل داره ؟من بااین سن وسالم با این حالم تو این بیمارستان میخوام چکار کنم که با سرکردن چادراینا مشکل حل میشه؟بخدا ظلمه

این زن میانسال مانتوی گشاد و مشکی پوشیده است .کارت شناسائیم را در قبال تحویل چاد رهای علامت دار کلنیک به مامور زن سبز پوشی که فقط آستین های سبز مانتویش معلوم است تحویل میدهم تا بتوانم وارد کلنیک شوم - بر خلاف مردان همه جور پوش وهمه شکل ، زنان داخل ساختمان کلنیک یکدست چادرمشکی سر کرده اند زنان منشی و کادر بیمارستان با مانتوی سبز و سر آستین های نشان دار از بقیه زنها متمایزند و زنانی که از چادرهای علامت دار کلنیک استفاده کرده اند

زنی در مقابل اتاق انتظاریکی ار پزشکان کلنیک روی برانکارد خوابیده است شوهر و پسرجوانش کناربرانکارد ایستاده اند چادر سیاهش را رویش کشیده است از درد به خود میپیچد گاهی ناله اش بلند میشود وبا تکان هایش چادر از روی پاهایش کنارمیرود شوهر یا پسر جوانش مراقبند چادر از رویش کنار نرود شلوار و مانتوی مشکی پوشیده است

زنی دیگر که چادراز روی سرش لیز خورده است مشغول جمع کردن مداد رنگی های دختر کوچولوی شیطانش از روی زمین است موهای مشکی دخترکوچولو دم اسبی جمع شده ودرحالیکه کیف صورتیش را بغل کرده و می خواهد دفتر نقاشی اش را رنگ کند ولی مداد ها از دستان کوچکش لیز میخورند زن دوباره جمع میکند...عکس یک دخترکوچک با مقنعه چانه دار به رنگ سبزکه انگشت سبابه اش را به علامت سکوت روی لبانش گرفته است روی دیوارنصب شده است

در صف آسانسور هستم برای ملاقات با بیماری که در کلنیک بستری است مامورسبز پوش آسانسوراز ورود زنانی که چادر مشکی ندارند جلوگیری میکند مردان داخل میشوند و زنان میروند تا از اتاقک مخصوص ورودی خواهران چادرتهیه کنند تعداد مراجعین زیاد است چادر تمام میشود.از کلنیک بیرون میایم و همراه انبوه پیاده رو ها به سمت میدان سرازیر میشوم در گوشه میدان ون سبز گشت ارشاد با 2 مامور سبز پوش مرد و 2 زن سیاه پوشی که فقط آستین های سبزشان پیداست،پوشش و چهره عابرین زن را کنترل میکنند به زنان اطرافم نگاه میکنم بیشترشان سیاهپوشند اما هیچکدام از این زنان لباس و تیپ ظاهرشان شبیه هما حسنیی نیست( او پرچمدار ورزشكاران در المپيك پكن بود) مگرهما از میان این دختران و زنان انتخاب نشده بود؟؟