۱۳۸۶ دی ۴, سه‌شنبه

تهران .... در نگاه اول





فاصله ميان تئوری حکومت اسلامی و زندگی روزمره، ميان آنچه مردم در ایران در زندگی خصوصی عمل می کنند و آنچه به طور رسمی بايد تظاهر کنند،از زمین تا آسمان است


اين تفاوت را در چهره پايتخت بیشتر از سایر نقاط ، می توان ديد. به هنگام گذر از بزرگراه ها قدم به قدم تابلوهای تبليغاتی ديده می شوند که کالاهای غربی را تبليغ می کنند. تلفن های همراه در ابعاد عظيم روی پايه های آهنی ايستاده اند، فنجان هايی که از آنها بخار بلند می شود برای قهوه «ياکوب» تبليغ می کنند
همه جا تبليغاتی به چشم می خورد که آرزوهايی را بر می انگيزند که آدم هرگز نداشته است
در کنار اين تابلوهای تبليغاتی، به شدت برای اسلام و فرهنگ شهيدپروری نيز تبليغ می شود. جملات قصار عليه دشمن روی ديوارها می درخشند، مجسمه آزادی را می بينم که جمجمه مرده دارد، به اسراييل و جامعه مصرفی غرب لعنت فرستاده می شود. روبنای بسياری از ساختمان ها با نقاشی های سطحی از چهره های انقلابی(!!) و گل سرخ و پروانه و مادران گريان و اسلحه پوشيده شده که ظاهرا بايد کارهای قهرمانانه شهدا را ارج بنهند
يادآوری سازمان يافته خاطره انقلاب، دوران جنگ و گذشته نه چندان دور، درست مانند ترافيک که ساکنان تهران بيشترين اوقات آزاد خود را در آن بسر می برند، همواره حضور دارد
تهران شهری از هزار و يک شب نيست، حتی وقتی کسبه و بازار با لامپ های پرنور کالاهای خود را به نمايش می گذارند، به طوری که آدم بايد با چشم نيم بسته از کنار آنها رد شود. تهران آن شهری نيز نيست که در آن شيعيان خشمگين با چهره های در هم کشيده به نام خدايشان بر دشمن لعنت می فرستند، مگر آنکه حکومت يک صد نفری را جايی گرد آورده باشد و تلويزيون دولتی هم از گرفتن نمای دور چشم پوشی کرده باشد، وگرنه در کنار اين گروه نمايش مذهبی و قرآن خوان که خود را به عقب و جلو تکان می دهند، ساکنان پايتخت چهارده ميليونی ايران ظاهرا خريد کردن را به آن ترجيح می دهند.
، تهران رنگهای بسيار و چهره های بس دوستانه دارد. تهران آماده ياری است. باز و رو راست است!. و صبح زود، وقتی هنوز هوای دود آلود خود را بر فراز تهران نگسترانده است، می توان در شمال، قله های برفی کوههای البرز را ديد که چون چشم انداز به سوی آينده ای رو به جهان گشوده است. جوانانی که از آنها می پرسيدم نظرشان درباره شهرشان چيست می گفتند خيلی با حاله! می گفتند آدم در اينجا همه کار می تواند بکند، هر فيلمی ببيند، هر موزيکی گوش کند، البته ديسکو ندارند تا دختران و پسران بتوانند با هم آشنا شوند، ولی به جايش وقتی به فروشگاه های بزرگ می روند، به بهانه تماشای لباس ها با همديگر شماره تلفن رد و بدل می کنند و قرار می گذارند