۱۳۸۵ مهر ۱۳, پنجشنبه

سوء استفاده از عوام ؟!0

سه نماینده عقب ماندگی و ارتجاع در کنار هم متحد ایستادند؛ هوگو چاوز، فیدل کاسترو و احمدی نژاد. این هر سه، در کشورهایی که قابلیت دموکراسی و عدالت را دارند، برآنند تا با ماجراجویی های زیان بار، جامعه ای را که بر آن حکم می رانند، از تمدن و فرهنگ و عدالت و پیشرفت دور نگه دارند

فيدل کاسترو، قهرمانی که مرگش سالها پيش از رفتن به بيمارستان فرارسيده بود، هنوز زنده است و سايه سنگين و آزاردهنده اش مانع زندگی ملت کوباست. زندگی در کوبا با فاصله جغرافيايی اندکی با مکزيک و ايالات متحده، يک زندگی عقب مانده و بی فرهنگ است. فحشاء و فقر و فلاکت قانون اول اين کشور است و شاهد آن هزاران کوبايی که هر ساله از اين کشور می گريزند تا در جهان آزاد سرنوشت خويش را رنگين تر کنند. چيزی به نام آزادی بيان و آزادی سياسی سالهاست در کوبا مرده است و اسطوره مردم کسی است که با وراجی های هفت هشت ساعته اش به جای همه مردم کوبا حرف می زند. براساس آمارهای سازمان های بين المللی چيزی به اسم رشد اقتصادی و آزادی سياسی و آزادی بيان سالهاست که در کوبا مرده است0

هوگو چاوز، يک نظامی پوپوليست شارلاتان و ماجراجوست. وی بر امواج عوامزدگی طبقات فرودست جامعه سوار است و در سنت ليبرال دموکرات ونزوئلا، يک نظامی قدرت طلب است که برای حفظ موقعيت بين المللی اش در کنار هر ديکتاتوری که عليه آمريکا بجنگد می ايستد. وی در شرايطی که تمام جهان می دانست صدام حسين جنايتکار جنگی است، در کنار وی ايستاد تا بتواند بر امواج ضد جنگ- ضد آمريکايی چپ های ورشکسته آن روزها سوار شود. چاوز در کنار صدام ايستاد تا لشگر شکست خورده پير چپ هايی که هنوز نفس می کشند را متحد کند. چاوز نه مانند چه گوارا و فيدل کاسترو برآمده از انقلاب است و نه مانند واسلاو هاول و ماندلا از گروه فرهيختگان و خردمندان به شمار می آيد. اخلاقش در منش اجتماعی بيشتر شبيه مارادوناست، موجودی نيازمند توجه ديگران و شديدا خودخواه و افتخارش اينکه مانند بسياری از افسران دنيای سرهنگ های آمريکای لاتين هيچ شبی را مانند شب قبل خوشگذرانی نمی کند. او مردی با نشاط است. هوگو چاوز با کودتا سرکار آمد. پس از کودتا به زندان رفت و سپس در يک انتخابات با تبليغات پوپوليستی در شرايطی که بيش از شصت درصد مردم در انتخابات شرکت نکرده بودند، برنده انتخابات شد0

محمود احمدی نژاد، مرد باغبانی که امروز مثل چنسی گاردنر رمان «حضور» يرژی کازينسکی عوضی گرفته شده است، از بازی چپ ها خوشش آمده است. وی که در دوران جوانی معتقد بود انقلاب ايران بايد به جای مبارزه با آمريکا با کمونيزم بجنگد، حالا در جلو لبخند و در عقب کيف ختنه و مسلمان کردن رهبران چپ را به همراه دارد. محمود احمدی نژاد، نشسته بر کشتی تايتانيک ميلياردی که با پول نفت حرکت می کند، چنان غرق در ثروت بحران آورده نفت است که می تواند برای ۶۵ محافظش عينک دودی ۲۰۰ دلاری بخرد و هفتاد درصد هيات دولتش را با اعضای خانواده دائما به حج بفرستد. او نيز مانند چاوز برخاسته از انتخاباتی(حتما) مشکوک است، انتخاباتی که راديکال های عقب مانده تحريمش کردند، تا نظاميان ماجراجو در آن پيروز شوند. احمدی نژاد، امروز ميلياردها پول نفت را به کمک گرفته است تا نکبت چپ سياسی- و نه سوسياليسم و سوسيال دموکراسی- را در دنيا زنده کند تا به کمک آن سوار بر بمب های اتمی آقای دکتر استرنج لاو به سوی زمين پرواز کند و فرياد شادمانی نابودی دشمن سردهد و به اين اميد باشد که تا قبل از اصابتش بر زمين، امام زمان ظهور کند و وی را نجات دهد!!0

از نظر من داستان زندگی آنها توسط يک رمان نويس نوشته شده، فقط در اين ميان مکان واقعه و سن شخصيت ها کمی متفاوت است. از نظر من نشانه های مشترک اين سه نفر چنين است:0
ضديت با تمدن و فرهنگ دنيای جديد- پوپوليزم و سوء استفاده از عوام در مقابل خردمندان- برآمدن از کودتا و نظامی گری و انتخابات غير دموکراتيک- مخالفت با حقوق بشر و دموکراسی- ماجراجويی در صحنه بين المللی- گرايش به سوسياليزم غير دموکراتيک- ضديت با آمريکا و جنون آمريکا ستيزي....0
برگرفته از نوشته اول مهرابراهيم نبوي