۱۳۸۴ آذر ۲۷, یکشنبه

بوريا باف - اگر چه بافندست **** نبرندش به كارگاه . حرير

!بازتاب. اشتباه رسانه ها در مورد خبر طنز فروش شبکه الجزیره و خبر اشپیگل را مسخره می کند

سايت آخوندي " بازتاب" مينويسد:0
در چند ماه اخير، چند رسوايي بزرگ رسانه‌اي در ايران رخ داده است كه نشان از يك «بحران حرفه‌اي» در كشورمان دارد
اگر رسانه‌هاي وطني، هنوز نتوانسته‌اند ركن چهارم دمكراسي باشند، اگر هنوز هم اعتماد كاملي به آنها وجود ندارد و اگر هنوز ناپختگي در بسياري از رسانه‌هاي ما حرف اول را مي‌زند، در كنار ده‌ها علت و عامل ديگر، بايد ضعف دروازه‌باني خبر را نيز لحاظ و تأكيد كنيم كه اگر اين ضعف، پوشش داده نشود، تحميل هزينه‌هاي گزاف ـ حتي در سطوح ملي و بين‌المللي ـ به اعتبار رسانه‌اي و حتي به منافع ملي، دور از انتظار نخواهد بود0
يادمان باشد " كه دراين سالهاي سياه چه به روزگار روزنامه و روزنامه نگار آوردند و چه افراد " بد نام و سابقه دار را جايگزين آنها كردند
موضوع مشابه ديگري نيز درباره فروش شبكه خبري «الجزيره» به «رابرت مرداخ»، امپراتور يهودي دنياي رسانه بود كه به عنوان يك طنز سياسي در يكي از نشريات غربي به چاپ رسيد و اين بار هم طنز غربي‌ها از سوي دروازه‌بانان خبر رسانه‌هاي ايران، جدي گرفته شد و اين خبر(!) در خبرگزاري‌ها، روزنامه‌ها و حتي رسانه ملي انعكاس گسترده‌اي يافت.طنز «اشپيگل» درباره طرح احمدي‌نژاد براي انتقال اسرائيل به اروپا نيز از نمونه‌هاي بارز قابل ذكر در اين‌باره است.پس از آن‌كه احمدي‌نژاد، طرح انتقال اسرائيل را داد، يك طنزنويس آلماني هوادار صهيونيست‌ها، اين سخنان را سوژه ستون طنز خود قرار داد و حتي نقاط مناسب در خاك آلمان براي انتقال اسرائيل به اين كشور را معرفي كرد.اين بار هم رسانه‌هاي داخلي، در تشخيص طنز بازماندند و با اين پندار كه «اشپيگل» ـ كه يك نشريه معتبر اروپايي است ـ از طرح احمدي‌نژاد حمايت كرده است، به انعكاس گسترده اين خبر مهم(!) پرداختند و جالب اين‌كه برخي نيز در تبيين سخنان احمدي‌نژاد، به تأييد طرح او از سوي " اشپيگل" استناد كردند0
این در حالیست که بازتاب اولین رسانه ای بود که خبر فروش الجزیره را منتشر کرد و در مورد خبر اشپیگل نیز، وقتی فهمید خبر دروغ است، با عصبانیت خاصی به نقل از شرق، خبر از طنز بودن مقاله اشپیگل داد!0
**************
*اشاره من"دراين يادداشت ها" در حاشيه تقريبا تمام رويداد هاي امروز ايران اينست كه اركان مملكت بدست
يك مشت افراد { بار فروش و بازاري} و دوستان {چارشونه} و " داش مشتي هاي محلات مختلف " و مشتريان كافه جمشيد"سابق" خيابان منوچهري و اعوان تازه به دوران رسيده شان.. افتاده كه دور وبر چند تا آخوند "قشري"را گرفتند و با دست بوسي و " سلام و صلوات" و چسباندن تصاويرشان حتي روي " زير سيگاري" هاي جلو دستشان - افتادند بجان ملك و ملت و دقيقا با رضايت خاطر چپاولگران بين المللي كه زمينه ساز اين همه بهم ريزي در يك كشور ثروتمند بوده اند- هست و نيست " ايران" را بحراج گذاشتند0
ايران آخوندي از همان روزهاي نخست . پايه وجودي اش بر اساس بهم ريزي همه توانمندي هاي بدست آمده در عرصه كلي و جزئي گذاشته شد و اين بهم ريزي تحت هيچ شرايطي جز گماردن افراد " نوكر مآب" " دست بوس" و"بزن بهادر وسابقه دار" امكان حضور و وجود پيدا نميكرد0
بديهي است . درراس و امر روزنامه نگاري و دانش و درك ژورناليستي هم بايد افرادي عهده دار امور باشند كه كار و شغل اصلي شان مي بايست " قپانداري و بارفروشي در ميادين تره بار شهرها باشد0