شهر خاليست ز عشاق - بود كز طرفي
مردي از خويش برون آيد و كاري بكند؟
كو كريمي كه ز بزم طربش غم زده اي
جرعه اي در كشد و دفع خماري بكند
يا وفا- يا خبر وصل تو - يا مرگ رقيب
بود آيا كه فلك - زين دو سه . كاري بكند؟
دوش گفتم بكند لعل لبش چاره ي من
هاتف غيب ندا داد كه آري - بكند