۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

تاریخ شما تکرار میشود آقای ایرچ میرزا !؟

روی تصویر کلیک کنید تا آنرا بزرگتر وبهتر ببینید

با جناب ایرج میرزا خیلی زود آشنا شدم. کتاب قطور زرد جلد" گالینکوری" داشتیم که نام دیوان ایرج میرزا با تصویری از مردی با کلاه و عینک بر روی جلدش خودنمایی می‌کرد و همیشه در قسمت بالای کتابخانه پدرم قرار داشت. آنجا معمولا کتاب‌های ممنوعه و کتاب‌هایی که صلاح نبود بچه‌ها بخوانند را می‌گذاشتند که علامت خوبی بود برای نشان کردن کتاب‌هایی که حتما باید خوانده شوند(!) و مایه‌اش تکیه دادن یک پشتی به صورت عمودی بر روی دیوار میهمانخانه و پایین آوردنش بود


متاسفانه من هم پسر زیاد باادبی نبودم ! - به جای شعرهایی نظیر علمیردان‌خان و قلب مادر که پر از نکات مثبت و خوش‌آموزی بود تا مدتها یک راست به صفحات 81 تا 83 آن کتاب می‌رفتم که در دل عارف ‌نامه قرار داشت و می‌خواست تاثیر چادر را نشان بدهد. این ماجرا مال حدود سال‌های سوم، چهارم دبستانم بود


بعدا همانطور که بزرگ می‌شدم با شعرهای دیگر ایرج میرزا (حتی آن‌هایی که بی‌ادبی نداشت!) هم آشنا می‌شدم و کم‌کم به ذوق ادبی بی‌نظیر این مرد و تاثیری که بر نوزایی ادبیات فارسی گذاشته است بیشتر پی می‌بردم


ذوق شاعرانه‌ی او و روانی طبعش بی‌نظیر بوده و گمان می‌کنم نخستین " شاعری " بوده باشد که لغات فرانسه را به طور گسترده و با شیوایی در شعر فارسی بکار برده باشد. در آفرینش واژه‌های نو و یا ترکیب آنها نیز چیره دست بوده است و افزون بر این - با تزریق روح کوچه و بازار به ادبیات و شعر مکلف آن دوران، رسما در صف مقدم تحول‌خواهان (دست کم از بُعد ادبی) قرار گرفته است


اما. بهانه‌ی این یادداشت تصویر اعلامیه‌ای بود که دیدم از طرف شهرداری(اسلامی!) در ذم ایرج‌میرزا و دلیل تغییر نام خیابان موسوم به او (که هنوز بر یکی از خیابان‌های مشهد وجود داشت) نصب شده بود


در این تابلو بر محتوای جنسی (پرونوگرافی!) و ضد دینی ایرج‌میرزا تاکید شده است. در این مورد و اظهارات مشعشع متولیان شهرداری مشهد در مورد سابقه‌ی ادبیات که نشان می‌دهد حداقل با عبید زاکانی هم آشنایی مختصری ندارند حرفی نمی‌زنم. در جایی که تعهد به جای تخصص، تشرع جای تعهد، ریا جای تشرع و وقاحت جای همه‌ی آنها را گرفته باشد چه جای حرف؟


فقط می‌خواهم بگویم انگار به نحوی کاریکاتورگونه تاریخ بر ما نازل می‌شود. سال‌ها پیش خود ایرج میرزا در شعری طنزآمیز که در مشهد سروده بود مشابه چنین ماجرایی را نقل و نقد کرده بود. با این تفاوت که اگر (متحجرین) آن زمان رگ غیرتشان از دیدن تصویر زنی بر سر در کاروانسرایی می‌جنبید؛ در این زمانه متولیان شهرداری از بودن نام یک شاعر بر یک خیابان نسبتا فرعی هم - کف بر دهان می‌آورند!؟


این سروده ایرج – آنطور که دکتر محجوب در جایی نوشته است اشاره به ماجرایی واقعی در بالاخیابان مشهد دارد-( بخوانید و ببینید) که بعد از یک قرن همچنان بر حال خودمان (باید) تاسف بخوریم


بر سر در کاروانسرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند


ارباب عمائم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند


گفتند:که وا شریعتا خلق
روی زنی بی حجاب دیدند


آسیمه سر از درون مسجد
تا سر در آن سرا دویدند


ایمان و امان به سرعت برق
می رفت که مومنین رسیدند


این آب آورد آن یکی خاک
یک پیچه ز گل بر او بریدند


ناموس به باد رفته ای را
با یک دو سه مشت گل خریدند


وبلاگ دبش