۱۳۸۷ اردیبهشت ۷, شنبه

حال ما را غم بهتر مي شناسد




خوانساري با صداي گرم و خاطره انگيزش دارد ميخواند

داستاني كه به ليلي و به مجنون گفتند- جمله اي بود ز رازي كه ميان من و توست

گاهي كه هواي موسيقي و شنيدن صداي خاطره ها به سرم ميزند - سراغ نوار ها و بيشتر در اينترنت به آدرس هائي كه موسيقي اصيل مان را گرد آوري و پخش ميكنند - مراجعه ميكنم
الان نوبت به حميرا رسيد - دارد ميخواند كه

اي بهار نو رسيده - سبزه هاي نو دميده - اي چمن - اي لاله - اي گل - اي غزالان رميده - آن بهار هستي ام كو؟ مايه سرمستي ام كو ؟- آن اميد هستي ام كو ؟- آن بهار هستي ام كو ؟- مايه سرمستي ام كو؟ -

زندگي همين است .... بهاري هست و خزاني و روزگار تلخ و شيريني و در پي اش رفتن و بر قاب خاطره ها نشستن
حال ما را (غم) بهتر مي شناسد ... هم اوست كه ميتواند ما را دريابد ! - افسوس كه وقتي شدت پيدا ميكند - طاقت و توان را ميگيرد .مثل الان